word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
to move or travel on land in a motor vehicle. especially as the person controlling the vehicle`s movement.
حرکت یا سفر در زمین با وسیله نقلیه موتوری. به خصوص به عنوان فردی که حرکت وسیله نقلیه را کنترل می کند.
-
مجبور کردن کسی یا چیزی برای رفتن به جایی یا انجام کاری.
-
مجبور کردن کسی یا چیزی به یک حالت خاص اغلب ناخوشایند
-
کسی را به شدت اذیت کردن
-
to make you very excited. especially sexually.
تا شما را بسیار هیجان زده کند. به خصوص از نظر جنسی
-
برای تامین نیروی کارکردن یک ماشین. یا برای اینکه چیزی اتفاق بیفتد
-
اگر با توپ رانندگی می کنید. به خصوص در گلف یا بیسبال. محکم به آن ضربه می زنی تا راه طولانی را طی کند.
-
در نام برخی از جاده ها استفاده می شود. به خصوص جاده های حاوی خانه ها.
-
یک منطقه خصوصی در مقابل یک خانه یا ساختمان دیگر که می توانید در آن رانندگی کنید و ماشین خود را پارک کنید.
-
تلاش برنامه ریزی شده برای رسیدن به چیزی
-
وسیله ای برای ذخیره اطلاعات کامپیوتری
-
یک سفر با ماشین
-
سیستمی که برای تامین انرژی خودرو استفاده می شود.
-
انرژی و اراده برای دستیابی به چیزها.
-
(در ورزش. به خصوص گلف یا بیسبال) ضربه قدرتمندی که توپ را به راه طولانی می فرستد
-
برای سفر با وسیله نقلیه موتوری مخصوصا به عنوان شخصی که آن را اداره می کند.
-
مجبور کردن کسی یا چیزی برای رفتن به جایی یا انجام کاری.
-
برای تامین نیروی کار کردن یک ماشین.
-
سفر با وسیله نقلیه موتوری
-
درایو همچنین جاده ای برای اتومبیل ها است و گاهی اوقات به عنوان بخشی از یک نام استفاده می شود.
-
برنامه ریزی شده معمولا طولانی مدت تلاش برای رسیدن به چیزی
-
عزم قوی برای انجام یا رسیدن به چیزی
-
ایجاد یا تأثیر گذاشتن بر چیزی
-
باعث پیشرفت چیزی شدن توسعه دهد. یا قوی تر شوند
-
مجبور کردن به چیزی یا کسی برای انجام کاری.
-
برای کنترل یک موقعیت
-
در ازای آنچه می پردازید یا موافقت می کنید، انتظار زیادی داشته باشید.
-
تلاش برای رسیدن به چیزی
-
قطعه ای از تجهیزات برای خواندن و ذخیره اطلاعات کامپیوتری.
-
انرژی و اراده برای دستیابی به چیزها.
example - مثال
-
از او خواستم آهسته تر رانندگی کند. اما او هیچ توجهی نکرد
-
پلیس او را به دلیل رانندگی از چراغ قرمز جریمه کرد.
-
پلیس او را در حال رانندگی یک ماشین سرقتی مشاهده کرد.
-
در امتداد یک باریکه رانندگی کردیم. راه ناهموار.
-
او هر روز صبح بچه ها را به مدرسه می برد.
-
استرس شدید او را به مرز یک حمله عصبی رسانده بود.
-
His family could not understand how this quiet. well-adjusted man could have been driven to this terrible deed.
خانواده اش نمی توانستند بفهمند چقدر این ساکت است. یک مرد خوب می توانست به این کار وحشتناک سوق داده شود.
-
Self-hatred apparently drove her to mutilate her own face.
ظاهراً نفرت از خود او را واداشت تا چهره خود را مثله کند.
-
رفتار خشونت آمیز و توهین آمیز شوهرش او را تا مرز ناامیدی سوق داد.
-
او شیاطین خود را داشت و. بعد در زندگی او را به مشروب کشیدند.