word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
صدایی که وقتی کسی به طبل می زند
-
(صدای) تک ضربه بر طبل
-
موسیقی کاهش مییابد تا جایی که چیزی جز صدایی از دوران بیگباند باقی نمیماند.
-
قبل از تشدید ضربات طبل بحران، چند واقعیت ارزش یادآوری را دارد.
-
این تلاش بخشی از ضرب طبل عمومی تر انتقادات در مورد خانواده های تک والدی است.
-
There was something curiously menacing in the repetitive drumbeats that seemed to come from nowhere.
چیزی به طرز عجیبی تهدیدآمیز در ضربات مکرر طبل وجود داشت که به نظر می رسید از ناکجاآباد می آمد.
-
ضربات طبل پرونده گینگریچ برای هفته ها فضای مجلس را مسموم کرده بود.
synonyms - مترادف
-
barrage
رگبار
-
volley
بمباران
-
bombardment
شوره
-
salvo
دوش
-
طوفان
-
توپخانه
-
cannonade
تگرگ
-
hail
بدنه هواپیما
-
fusillade
حمله رعد اسا
-
blitz
سر و صدا
-
flurry
بلیتزکریگ
-
blitzkrieg
طبل
-
drumfire
سیل
-
flood
جزر و مد
-
tide
ریزش
-
outpouring
خاکریز
-
groundswell
ترکیدن
-
burst
تورنت
-
torrent
باتری
-
جریان
-
deluge
یورش
-
بهمن
-
onslaught
باران
-
avalanche
پهن
-
جرقه
-
broadside
گلوله باران
-
spate
انفجار
-
shelling
آبشار
-
blast
-
cascade
-
outburst
antonyms - متضاد
-
dearth
کمبود
-
trickle
سرماخوردگی
-
defenceUK
دفاع بریتانیا
-
defenseUS
دفاع آمریکا