word - لغت

elevate || بالا بردن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/ˈelɪveɪt/

UK :

/ˈelɪveɪt/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [elevate] در گوگل

description - توضیح


  • انتقال کسی یا چیزی به سطح یا رتبه مهمتر یا بهتر کردن آنها از قبل


  • بالا بردن کسی یا چیزی به مقام بالاتر


  • برای افزایش مقدار، دما، فشار و غیره چیزی


  • بلند کردن چیزی یا بلند کردن چیزی


  • مهم‌تر کردن کسی یا چیزی یا بهبود بخشیدن به چیزی


  • رتبه یا موقعیت اجتماعی بالاتری به او داده شود


  • دادن موقعیت بالاتر یا مهمتر به کسی


  • بالا بردن یا بلند کردن

  • We need candidates who can elevate and inspire the American people.


    ما به نامزدهایی نیاز داریم که بتوانند مردم آمریکا را اعتلا و الهام بخشند.

  • Stressors of all kinds can elevate blood pressure and induce sudden constriction of the coronary arteries.


    انواع عوامل استرس زا می توانند فشار خون را بالا ببرند و باعث انقباض ناگهانی عروق کرونر شوند.

  • This drug tends to elevate body temperature.


    این دارو تمایل به افزایش دمای بدن دارد.

  • He has made comedies, but seems quite without the vision that elevates humour to satire.


    او کمدی ساخته است، اما به نظر می رسد کاملاً فاقد دیدگاهی است که طنز را به طنز ارتقا می دهد.

  • Of those who remained, a fortunate and opportunistic few were elevated into the realm of senior management.


    از بین کسانی که باقی ماندند، تعداد کمی از افراد خوش شانس و فرصت طلب به حوزه مدیریت ارشد ارتقا یافتند.

  • The ideology of merit had elevated the grammar school above technical schools, technical schools above secondary moderns.


    ایدئولوژی شایستگی، دبیرستان را بالاتر از مدارس فنی و مدارس فنی را بالاتر از مدارس مدرن متوسطه قرار داده بود.

  • Returning missionaries spoke to large audiences who were eager to hear how their efforts elevated the heathen.


    مبلغان بازگشته با حضار زیادی صحبت کردند که مشتاق شنیدن اینکه چگونه تلاش های آنها باعث تعالی بتها شده است.

  • Store owners hope to elevate the mall's image to help improve business.


    صاحبان فروشگاه امیدوارند که تصویر مرکز خرید را برای کمک به بهبود کسب و کار ارتقا دهند.

  • Lie down and elevate your feet.


    دراز بکشید و پاهای خود را بالا بیاورید.

example - مثال

  • He elevated many of his friends to powerful positions within the government.


    او بسیاری از دوستان خود را به مناصب قدرتمندی در دولت رساند.

  • It was an attempt to elevate football to a subject worthy of serious study.


    این تلاشی بود برای ارتقای فوتبال به موضوعی که ارزش مطالعه جدی را دارد.

  • He has elevated bad taste into an art form.


    او سلیقه بد را به یک هنر تبدیل کرده است.

  • It is important that the injured leg should be elevated.


    مهم است که پای آسیب دیده باید بلند شود.

  • Smoking often elevates blood pressure.


    سیگار اغلب باعث افزایش فشار خون می شود.

  • The song never failed to elevate his spirits.


    این آهنگ هرگز نتوانست روحیه او را بالا ببرد.

  • The platform was elevated by means of hydraulic legs.


    پلت فرم با استفاده از پایه های هیدرولیک بالا رفته است.

  • They want to elevate the status of teachers.


    آنها می خواهند جایگاه معلمان را بالا ببرند.

  • These factors helped to elevate the town to the position of one of the most beautiful in the country.


    این عوامل کمک کرد تا شهر به جایگاه یکی از زیباترین شهرها در کشور ارتقا یابد.

  • He has been elevated to deputy manager.


    او به سمت معاونت ارتقا یافته است.

  • He was elevated to the chairmanship of the House Armed Services Committee.


    او به ریاست کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان ارتقا یافت.

  • They hoped to elevate the position of women in society.


    آنها امیدوار بودند که جایگاه زن را در جامعه ارتقا دهند.

  • She wore high heels that elevated her a few inches above 5 feet.


    او کفش های پاشنه بلند می پوشید که او را چند اینچ بالاتر از 5 فوت می کرد.

synonyms - مترادف


  • بلند کردن


  • بالا بردن

  • hoist


    بالابر

  • upraise


    پیاده روی

  • heighten


    تقویت

  • uplift


    سنگین

  • hike


    بالا

  • boost


    حفظ کردن

  • heave


    جرثقیل

  • heft


    رانش

  • up


    سربلند کردن

  • uphold


    رو به بالا

  • crane


    ایستاده

  • thrust


    معلق کردن

  • upheave


    سطح شیب دار

  • upthrust


    عقب

  • upturn


    چوب پا

  • erect


    قرار دادن

  • levitate


    خرس بالا

  • ramp


    به نتیجه رسیدن

  • rear


    حمل کردن

  • stilt


    سنگین کردن


  • بالا رفتن


  • جک تا


  • bear aloft


  • fetch up


  • haul up


  • heft up


  • hike up


  • jack up


antonyms - متضاد


  • پایین تر


  • رها کردن

  • demit


    حذف کردن


  • زمین

  • plunge


    غوطه


  • فرو رفتن

  • descend


    فرود آمدن


  • پایین آوردن


  • ناامید کردن


  • بگذار سقوط کند


  • پایین کشیدن


  • قرار دادن


  • فشار به پایین

  • depress


    افسرده

  • haul down


    انداختن پایین


  • مغلوب کردن


  • پایین تر کردن


  • پرت كردن

  • detrude


    کاهش دادن


  • عقب نشینی کند


  • تسلیم شدن

  • abate


    حواله دادن

  • recede


    شیب

  • relent


    حرکت به پایین

  • remit


    دست پایین

  • dip


    بگذار غرق شود