word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
دستور رسمی برای توقف تجارت با کشور دیگر
-
به طور رسمی متوقف کردن تجارت کالاهای خاص با کشور دیگر
-
to stop information from being made public until a particular date or until permission is given
برای جلوگیری از انتشار عمومی اطلاعات تا یک تاریخ خاص یا تا زمانی که اجازه داده شود
-
an official order stopping trade with a country. Governments and organizations put embargoes on countries with which they have a political disagreement
یک دستور رسمی مبنی بر توقف تجارت با یک کشور. دولت ها و سازمان ها کشورهایی را که با آنها اختلاف نظر سیاسی دارند تحریم می کنند
-
یک دستور رسمی که از انتشار عمومی اطلاعات تا یک تاریخ یا زمان خاص جلوگیری می کند
-
when there is a possibility of war a government order stopping ships from an enemy country from entering or leaving its ports
هنگامی که احتمال جنگ وجود دارد، دستور دولت برای جلوگیری از ورود یا خروج کشتی های کشور دشمن به بنادر آن کشور
-
an order to temporarily stop something especially trading or giving information
دستور توقف موقت چیزی، به ویژه تجارت یا دادن اطلاعات
-
به طور رسمی تجارت با کشور دیگری را متوقف کند
-
دستور دولت مبنی بر توقف موقت تجارت برخی کالاها یا با برخی کشورها
-
یک دستور رسمی برای توقف تجارت با یک کشور خاص یا در یک کالای خاص
-
برای متوقف کردن رسمی تجارت در یک محصول خاص یا یک کشور خاص
-
an embargo on British beef
تحریم گوشت گاو بریتانیا
-
ساعت از نیمه شب گذشته بود و تحریم تمام شده بود.
-
Kenneth Haley, an economist for Chevron, supported lifting the embargo on principle but said both sides have exaggerated the impact.
کنت هیلی، اقتصاددان شورون، اصولاً از لغو تحریم ها حمایت کرد اما گفت که هر دو طرف در مورد تأثیر آن اغراق کرده اند.
-
تحریم تجاری آمریکا کاهش یافت.
-
At the same time international interests would like to ease the sanctions regime particularly the trade embargo.
در عین حال، منافع بین المللی مایلند رژیم تحریم ها، به ویژه تحریم تجاری را کاهش دهند.
example - مثال
-
an arms embargo
تحریم تسلیحاتی
-
to impose/enforce/lift an embargo
تحمیل/اجرا/برداشتن تحریم
-
تحریم فروش تسلیحات به برخی کشورها
-
تحریم تجاری علیه برخی کشورها
-
ممنوعیت کامل عکسبرداری در دادگاه وجود دارد.
-
دولت با لغو تحریم ده سال پیش موافقت کرده است.
-
می دانستیم که تحریم تسلیحاتی در حال شکسته شدن است.
-
تحریم شدید واردات نفت
-
تحریم اقتصادی فلج کننده علیه هائیتی
-
the international embargo against the country
تحریم بین المللی علیه کشور
-
او با تحریم تجاری آمریکا علیه کوبا مخالف بود.
-
واردات پوشاک را تحریم کرده اند.
-
پلیس در حالی که تلاش می کرد آدم ربا را پیدا کند، درخواست تحریم خبری کرد.
-
آنها قصد دارند واردات نفت را تحریم کنند.
-
واردات فولاد را تحریم کردند.
-
We should place an embargo on the purchase of any diamonds originating from the region until a review can be carried out.
ما باید خرید الماسی که منشا آن منطقه باشد را تا زمانی که بررسی شود، تحریم کنیم.
-
او خواستار پایان دادن به تحریم تسلیحاتی علیه دولتش شده است.
-
an arms/oil/trade embargo
تحریم تسلیحاتی / نفت / تجارت
-
an economic/international embargo
تحریم اقتصادی/بین المللی
-
شورای امنیت سازمان ملل متحد پس از تهاجم، تحریم را اعمال کرد.
-
ما باید تحریم را برداریم و فرصت های تجاری مربوط به غذا و دارو را باز کنیم.
-
کشتیهایی که در حال شکستن تحریم هستند به یک منطقه نگهداری فرستاده میشوند.
-
The US has not embargoed grain exports since 1980, but dwindling supplies and soaring prices are feeding fears it could happen again.
ایالات متحده از سال 1980 صادرات غلات را تحریم نکرده است، اما کاهش عرضه و افزایش قیمت ها نگرانی هایی را ایجاد می کند که ممکن است دوباره این اتفاق بیفتد.
synonyms - مترادف
-
ممنوع کردن
-
بار
-
prohibition
ممنوعیت
-
بررسی
-
interdict
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
-
proscription
محدودیت
-
restraint
مانع
-
انسداد
-
توقف
-
blockage
تحریم کردن
-
stoppage
مهلت قانونی
-
boycott
وتو
-
hindrance
مسدود کردن
-
impediment
راهویی
-
moratorium
دستور
-
veto
تحریم
-
عدم اجازه
-
interdiction
سرکوب
-
obstruction
امتناع
-
rahui
تابو
-
injunction
سفارش
-
-
disallowance
-
suppression
-
refusal
-
forbiddance
-
-
taboo
-
constraint
-
banning
-
antonyms - متضاد
-
نسخه
-
کمک
-
معاونت
-
اجازه
-
مجوز
-
تصویب
-
کمک هزینه
-
allowance
تحریم
-
خوب
-
آزادی
-
ratification
ترخیص کالا از گمرک
-
برو جلو
-
clearance
تایید
-
go-ahead
رهایی
-
endorsement
پذیرش - پذیرفته شدن
-
پذیرش
-
acceptance
الحاق
-
خوش آمدی
-
incorporation
علاوه بر این
-
admittance
اجازه می دهد
-
-
-
allowing