word - لغت

ensign || پرچمدار

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈensən/

UK :

/ˈensən/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ensign] در گوگل

description - توضیح

  • a flag on a ship that shows what country the ship belongs to


    پرچمی روی یک کشتی که نشان می دهد کشتی متعلق به چه کشوری است

  • a low rank in the US navy, or an officer who has this rank


    یک درجه پایین در نیروی دریایی ایالات متحده، یا افسری که این درجه را دارد

  • a flag on a ship that shows which country the ship belongs to


    پرچمی روی کشتی که نشان می دهد کشتی متعلق به کدام کشور است

  • the lowest rank of officer in the British army or the US navy


    پایین ترین درجه افسر در ارتش بریتانیا یا نیروی دریایی آمریکا

  • a flag on a ship showing the country the ship belongs to


    پرچمی روی یک کشتی که کشوری را که کشتی به آن تعلق دارد نشان می دهد

  • a naval officer of the lowest rank


    یک افسر نیروی دریایی با پایین ترین درجه

  • Between her first and second missions she was commissioned an ensign in the First Aid Nursing Yeomanry.


    بین ماموریت های اول و دوم، او به عنوان یک پرچمدار در پرستاری کمک های اولیه یومانری مأمور شد.

  • The airship's charred ensign hangs in the nearby church.


    پرچم زغال‌شده کشتی هوایی در کلیسای مجاور آویزان است.

  • By contrast the courtesy ensign has become more of a duty than a courtesy.


    در مقابل، علامت ادب بیشتر به یک وظیفه تبدیل شده است تا ادب.

  • On a long cruise the courtesy ensigns can cost more than the charts and wear out quicker.


    در یک سفر طولانی مدت، تابلوهای مودبانه ممکن است بیشتر از نمودارها هزینه داشته باشند و سریعتر فرسوده شوند.

  • Shaker gave a loose salute, and the grinning ensign tapped his forehead with a finger.


    شاکر سلامی آزاد داد و پرچمدار پوزخند با انگشت به پیشانی او زد.

  • The average yachtsmen lashes his ensign to the backstay, and there it stays until it rots.


    قایق‌بازان معمولی پرچمدار خود را به پشتی می‌زنند و آنجا می‌ماند تا بپوسد.

  • They'd piled him in with the dead and it was only later a naval ensign noticed him twitching.


    آنها او را با مرده ها انباشته بودند، و تنها بعداً یک پرچمدار نیروی دریایی متوجه تکان خوردن او شد.

  • Dogwell was big and looked as if he would have liked to tie the ensign into some kind of handy knot.


    داگول بزرگ بود و به نظر می رسید که دوست داشت پرچم را به نوعی گره دستی ببندد.

example - مثال

  • the White Ensign (= the flag of the British Navy)


    پرچم سفید (= پرچم نیروی دریایی بریتانیا)

  • Ensign Marshall


    پرچمدار مارشال

  • He has advanced from an ensign to a lieutenant junior grade.


    او از درجه یک به درجه ستوان درجه یک ارتقا یافته است.

synonyms - مترادف


  • پرچم

  • banner


    بنر


  • استاندارد

  • pennant


    استریمر

  • streamer


    باندرول

  • banderole


    جک

  • jack


    پنون

  • pennon


    colorsUK

  • coloursUK


    آویز

  • pendant


    راهنما

  • guidon


    نشان

  • badge


    colorUS

  • banderol


    رنگ آمریکا

  • colorsUS


    colorUK

  • colorUS


    گونفالن

  • colourUK


    معلق

  • gonfalon


    بورجی

  • pendent


    لاباروم

  • burgee


    وکسیلوم

  • labarum


    کهن

  • vexillum


    بنرول


  • بندکشی

  • insignia


    سمبل

  • emblem


    اوریفلم

  • bannerol


    روبان

  • bunting


    تزیین


  • banneret


  • oriflamme


  • ribbon


  • decoration


antonyms - متضاد