word - لغت

entertained || سرگرم شد

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

en.təˈteɪn

UK :

en.t̬ɚˈteɪn

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [entertained] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • We hired a magician to entertain the children.


    یک شعبده باز استخدام کردیم تا بچه ها را سرگرم کند.

  • Most children's television programmes aim to educate and entertain at the same time.


    هدف اکثر برنامه های تلویزیونی کودکان آموزش و سرگرمی همزمان است.

  • We entertain a lot of people mainly business associates of my wife's.


    ما افراد زیادی را سرگرم می کنیم، عمدتاً از همکاران تجاری همسرم.

  • Now that I live on my own I don't entertain much.


    الان که خودم زندگی میکنم زیاد سرگرم نمیشم.

  • The General refused to entertain the possibility of defeat.


    ژنرال از پذیرفتن احتمال شکست خودداری کرد.

synonyms - مترادف

  • feted


    فاسد شده

  • honouredUK


    HonouredUK

  • honoredUS


    honoredUS

  • feasted


    جشن گرفت

  • regaled


    ممتاز شد

  • welcomed


    استقبال کرد

  • banqueted


    ضیافت کردند

  • received


    اخذ شده

  • treated


    تحت درمان

  • cherished


    گرامی داشت

  • wined and dined


    شراب خورد و شام خورد

antonyms - متضاد

  • bored


    خسته

  • depressed


    افسرده

  • ignored


    نادیده گرفته شده است

  • irritated


    تحریک شده

  • neglected


    غفلت

  • spurned


    رد کرد

  • annoyed


    اذیت شده