word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
ماضی ساده و ماضی از سرگرم کردن
-
to keep a group of people interested or enjoying themselves
برای اینکه گروهی از افراد علاقه مند شوند یا از خود لذت ببرند
-
کسی را به خانه خود دعوت کنید و به او غذا و نوشیدنی بدهید
-
چیزی را در ذهن خود نگه دارید یا مایل باشید چیزی را در نظر بگیرید یا بپذیرید
example - مثال
-
یک شعبده باز استخدام کردیم تا بچه ها را سرگرم کند.
-
هدف اکثر برنامه های تلویزیونی کودکان آموزش و سرگرمی همزمان است.
-
ما افراد زیادی را سرگرم می کنیم، عمدتاً از همکاران تجاری همسرم.
-
الان که خودم زندگی میکنم زیاد سرگرم نمیشم.
-
ژنرال از پذیرفتن احتمال شکست خودداری کرد.
synonyms - مترادف
-
feted
فاسد شده
-
honouredUK
HonouredUK
-
honoredUS
honoredUS
-
feasted
جشن گرفت
-
regaled
ممتاز شد
-
welcomed
استقبال کرد
-
banqueted
ضیافت کردند
-
received
اخذ شده
-
treated
تحت درمان
-
cherished
گرامی داشت
-
wined and dined
شراب خورد و شام خورد
antonyms - متضاد
-
bored
خسته
-
depressed
افسرده
-
ignored
نادیده گرفته شده است
-
irritated
تحریک شده
-
neglected
غفلت
-
spurned
رد کرد
-
annoyed
اذیت شده