word - لغت
entire
||
کل
part of speech - بخش گفتار
adjective
||
صفت
spell - تلفظ
ɪnˈtaɪər
UK :
ɪnˈtaɪr
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
حس عذاب در سراسر کشور وجود داشت.
-
در کل بازی فقط یک گل زده شد.
-
کوه ها در تمام طول کشور امتداد دارند.
-
او تمام بعدازظهر را صرف تماشای یک مسابقه کریکت کرد.
-
تمام عمر کاری او با همین شرکت سپری شد.