word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
ضروری یا مورد نیاز
-
مربوط به ویژگی های اساسی یا مهم ترین چیزی یا کسی است.
-
یک چیز اساسی که بدون آن نمی توانید زندگی کنید.
-
یکی از اساسی ترین یا مهم ترین ایده ها یا کیفیت ها در چیزی.
-
بسیار مهم یا ضروری
-
Essential همچنین به معنای اساسی برای ماهیت کسی یا چیزی است.
-
چیزهای اساسی که برای زندگی نیاز دارید
-
ملزومات نیز اساسی ترین یا مهم ترین بخش چیزی هستند.
-
بسیار مهم یا ضروری
-
یک چیز اساسی که بدون آن نمی توان زندگی کرد یا موفق شد.
example - مثال
-
کتابهای موجود در این فهرست برای مطالعه ضروری هستند.
-
میوه ها و سبزیجات تازه بخش مهمی از یک رژیم غذایی سالم را تشکیل می دهند.
-
During the emergency. people stocked up on essential items like candles. medicines and tins of food.
در زمان اورژانس مردم اقلام ضروری مانند شمع را ذخیره می کنند. داروها و قوطی های غذا.
-
ضروری است که او این دارو را هر روز مصرف کند.
-
سواد کامپیوتری به اندازه توانایی رانندگی با ماشین ضروری است.
-
بسیاری از مردم کشور ما و ماهیت اصلی آن را اشتباه ارزیابی کرده اند.
-
شعر باید تلاش کند تا به آنچه در مورد تجربه انسانی ضروری است دست یابد.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
inessential
غیر ضروری
-
inconsequential
بی اهمیت
-
incidental
اتفاقی
-
unimportant
بی اهمیت
-
اضافی
-
auxiliary
کمکی
-
اضافی
-
extraneous
خارجی
-
extrinsic
بیرونی
-
insignificant
ناچیز
-
optional
اختیاری
-
irrelevant
غیر مرتبط
-
superfluous
زیادی
-
surplus
مازاد
-
trivial
ناچیز