word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
احساس بسیار شادی و هیجان
-
فوق العاده خوشحال و هیجان زده
-
در آنها من سرخوش هستم.
-
باعث خنده ام شد؛ و باید اعتراف کنم که خنده من سرخوشانه بود.
-
When they were first introduced they were an enormous boon to the farmer and the initial response was almost euphoric.
هنگامی که آنها برای اولین بار معرفی شدند، برای کشاورز موهبت بزرگی بودند و واکنش اولیه تقریباً سرخوشانه بود.
-
Reports about the successful vaccine took on a euphoric cast.
گزارشها در مورد واکسن موفقیتآمیز یک گچ شادی به خود گرفتند.
-
این منجر به واکنش کمتر از سرخوشی کارکنان در سراسر طیف شده است.
-
The sergeant sat down placed his feet into the ice-cold potassium permanganate solution and heaved a euphoric sigh of relief.
گروهبان نشست، پاهایش را داخل محلول پرمنگنات پتاسیم سرد یخ گذاشت و آه تسکین دهنده ای کشید.
example - مثال
-
حال و هوای سرخوشانه من نتوانست ادامه یابد.
-
پدر و مادرش کمتر از خبر نامزدی او خوشحال بودند.
-
بچه ها از تعطیلات هیجان زده بودند.
-
سالی از شغل جدیدش به وجد آمده بود.
-
از هیجان موفقیت به وجد آمدم.
-
او با تشویق های پرشور مورد استقبال قرار گرفت.
-
او با سرعت احساس خوشحالی کرد.
-
خلق و خوی سرخوشانه
synonyms - مترادف
-
elated
سرخوش
-
ecstatic
وجد
-
delighted
خوشحال
-
enraptured
شیفته
-
overjoyed
بسیار خوشحال
-
به وجد آمد
-
rapturous
شادی آور
-
exhilarated
تسخیر کردن
-
joyful
خوشحال کننده
-
rapt
برانگیخته
-
jubilant
حمل می شود
-
joyous
مسرور
-
excited
سعادتمند
-
transported
راپسودیک
-
exultant
مرتفع
-
blissful
مست
-
rhapsodic
سرگیجه
-
entranced
متحرک
-
elevated
استوک کرد
-
intoxicated
خیلی خوشحال بودن
-
gleeful
روی ماه
-
giddy
در آسمان هفتم
-
animated
در ارتفاع
-
rhapsodical
-
stoked
-
enrapt
-
heady
-
-
-
-
antonyms - متضاد
-
depressed
افسرده
-
despairing
ناامید کننده
-
miserable
بدبخت
-
unhappy
ناراضی
-
غمگین
-
sorrowful
ناامید شده
-
gloomy
ناراحت
-
dejected
پایین افتاده
-
disappointed
ناامید
-
upset
پایین
-
downcast
دلسرد
-
despondent
بی شادی
-
مالیخولیا
-
discouraged
مرسی
-
joyless
مشکل دار
-
glum
پایین در زباله ها
-
melancholy
دلسرد کردن
-
displeased
بی روح
-
morose
کم روحیه
-
troubled
کم
-
dissatisfied
مایوس شده
-
دلگیر
-
disconsolate
-
dispirited
-
cheerless
-
unsatisfied
-
unpleased
-
low-spirited
-
-
disheartened
-
downhearted