word - لغت

euphoric || سرخوشی

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/juːˈfɒrɪk/

UK :

/juːˈfɔːrɪk/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [euphoric] در گوگل

description - توضیح

  • feeling very happy and excited


    احساس بسیار شادی و هیجان

  • extremely happy and excited


    فوق العاده خوشحال و هیجان زده

  • In them I am euphoric.


    در آنها من سرخوش هستم.

  • It made me laugh; and I have to admit that my laughter was euphoric.


    باعث خنده ام شد؛ و باید اعتراف کنم که خنده من سرخوشانه بود.

  • When they were first introduced they were an enormous boon to the farmer and the initial response was almost euphoric.


    هنگامی که آنها برای اولین بار معرفی شدند، برای کشاورز موهبت بزرگی بودند و واکنش اولیه تقریباً سرخوشانه بود.

  • Reports about the successful vaccine took on a euphoric cast.


    گزارش‌ها در مورد واکسن موفقیت‌آمیز یک گچ شادی به خود گرفتند.

  • This has resulted in a less than euphoric response from staff across the spectrum.


    این منجر به واکنش کمتر از سرخوشی کارکنان در سراسر طیف شده است.

  • The sergeant sat down placed his feet into the ice-cold potassium permanganate solution and heaved a euphoric sigh of relief.


    گروهبان نشست، پاهایش را داخل محلول پرمنگنات پتاسیم سرد یخ گذاشت و آه تسکین دهنده ای کشید.

example - مثال

  • My euphoric mood could not last.


    حال و هوای سرخوشانه من نتوانست ادامه یابد.

  • His parents were less than euphoric about the news of his engagement.


    پدر و مادرش کمتر از خبر نامزدی او خوشحال بودند.

  • The kids were excited about the holiday.


    بچه ها از تعطیلات هیجان زده بودند.

  • Sally was ecstatic about her new job.


    سالی از شغل جدیدش به وجد آمده بود.

  • I was elated with the thrill of success.


    از هیجان موفقیت به وجد آمدم.

  • He was greeted with rapturous applause.


    او با تشویق های پرشور مورد استقبال قرار گرفت.

  • She felt exhilarated with the speed.


    او با سرعت احساس خوشحالی کرد.

  • a euphoric mood


    خلق و خوی سرخوشانه

synonyms - مترادف

  • elated


    سرخوش

  • ecstatic


    وجد

  • delighted


    خوشحال

  • enraptured


    شیفته

  • overjoyed


    بسیار خوشحال


  • به وجد آمد

  • rapturous


    شادی آور

  • exhilarated


    تسخیر کردن

  • joyful


    خوشحال کننده

  • rapt


    برانگیخته

  • jubilant


    حمل می شود

  • joyous


    مسرور

  • excited


    سعادتمند

  • transported


    راپسودیک

  • exultant


    مرتفع

  • blissful


    مست

  • rhapsodic


    سرگیجه

  • entranced


    متحرک

  • elevated


    استوک کرد

  • intoxicated


    خیلی خوشحال بودن

  • gleeful


    روی ماه

  • giddy


    در آسمان هفتم

  • animated


    در ارتفاع

  • rhapsodical


  • stoked


  • enrapt


  • heady




  • in seventh heaven



antonyms - متضاد

  • depressed


    افسرده

  • despairing


    ناامید کننده

  • miserable


    بدبخت

  • unhappy


    ناراضی

  • sad


    غمگین

  • sorrowful


    ناامید شده

  • gloomy


    ناراحت

  • dejected


    پایین افتاده

  • disappointed


    ناامید

  • upset


    پایین

  • downcast


    دلسرد

  • despondent


    بی شادی


  • مالیخولیا

  • discouraged


    مرسی

  • joyless


    مشکل دار

  • glum


    پایین در زباله ها

  • melancholy


    دلسرد کردن

  • displeased


    بی روح

  • morose


    کم روحیه

  • troubled


    کم

  • dissatisfied


    مایوس شده

  • down in the dumps


    دلگیر

  • disconsolate


  • dispirited


  • cheerless


  • unsatisfied


  • unpleased


  • low-spirited


  • low


  • disheartened


  • downhearted