word - لغت

exemption || معافیت

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ɪɡˈzempʃn/

UK :

/ɪɡˈzempʃn/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [exemption] در گوگل

description - توضیح


  • مقداری پول که مجبور نیستید روی آن مالیات بپردازید


  • اجازه انجام دادن یا پرداخت نکردن کاری که معمولاً باید انجام دهید یا پرداخت کنید


  • اجازه خاص برای انجام ندادن یا پرداخت نکردن چیزی


  • این واقعیت که مجبور نیستید از یک قانون پیروی کنید یا کاری را انجام دهید که دیگران باید انجام دهند

  • An exemption is a particular amount of money that is not taxed


    معافیت مقدار خاصی از پول است که مشمول مالیات نمی شود

  • →  tax exemption


    → معافیت مالیاتی

  • There would also be an exemption of $ 5,000 per child.


    همچنین برای هر کودک 5000 دلار معافیت وجود دارد.

  • As a defence, the Council pleaded an exemption clause printed on the back of the ticket.


    به عنوان دفاع، شورا بند معافیت چاپ شده در پشت بلیط را درخواست کرد.

  • Details of other specific exemptions are included in the Regulations.


    جزئیات سایر معافیت های خاص در مقررات گنجانده شده است.

  • a tax exemption for a dependent child


    معافیت مالیاتی برای فرزند تحت تکفل

  • In 1920, Austen Chamberlain transformed the system by allowing tax exemptions to be claimed nomatterhow big the taxpayer's income.


    در سال 1920، آستن چمبرلین سیستم را تغییر داد و اجازه داد معافیت های مالیاتی هر چقدر هم که درآمد مالیات دهندگان زیاد باشد، مطالبه شود.

  • Tax exemptions for the property of literary and artistic figures is also proposed.


    معافیت مالیاتی برای اموال شخصیت های ادبی و هنری نیز پیشنهاد شده است.

  • It is the broker's job to make sure the haulier fully understands the small print of the exemption and other clauses.


    وظیفه کارگزار این است که مطمئن شود که حمل‌کننده به طور کامل از ریزه کاری معافیت و سایر بندها مطلع است.

  • From 1986, only employers with less than ten employees were eligible, but this exemption was subsequently abolished in 1990.


    از سال 1986، فقط کارفرمایان با کمتر از ده نفر شاغل واجد شرایط بودند، اما این معافیت متعاقبا در سال 1990 لغو شد.

  • The purpose and application of this exemption are not clear.


    هدف و کاربرد این معافیت مشخص نیست.

example - مثال

  • She was given exemption from the final examination.


    او از امتحان نهایی معاف شد.

  • a tax exemption on money donated to charity


    معافیت مالیاتی برای پول اهدایی به امور خیریه

  • tax exemptions on gifts to spouses


    معافیت مالیاتی برای هدیه به همسر

  • The exemption applies to home buyers.


    این معافیت برای خریداران خانه اعمال می شود.

  • The owner was granted an exemption from the law and the painting was exported.


    مالک از قانون معاف شد و تابلو صادر شد.

  • There are parking restrictions in the city centre with exemptions for disabled drivers.


    محدودیت پارک در مرکز شهر با معافیت برای رانندگان معلول وجود دارد.

  • They enjoyed exemption from customs duties on goods to be used by themselves.


    آنها از معافیت گمرکی برای کالاهایی که خودشان استفاده می کردند برخوردار بودند.

  • religious exemptions from statutes and administrative rules


    معافیت های شرعی از قوانین و مقررات اداری

  • Charities are granted exemption from income tax.


    موسسات خیریه از مالیات بر درآمد معاف می شوند.

  • He applied for exemption from military service.


    درخواست معافیت از خدمت سربازی داد.

  • Several countries requested a temporary exemption from EU environmental legislation.


    چندین کشور درخواست معافیت موقت از قوانین زیست محیطی اتحادیه اروپا کردند.

  • The contract contains an exemption clause.


    قرارداد شامل یک بند معافیت است.

  • Candidates with a qualification in chemistry have exemption from this course.


    داوطلبان دارای مدرک شیمی از این رشته معاف هستند.

  • Organizations may qualify for exemption from income tax if they operate exclusively as charities.


    اگر سازمان ها منحصراً به عنوان خیریه فعالیت کنند، ممکن است واجد شرایط معافیت از مالیات بر درآمد باشند.

  • He was granted exemption from military service during World War II.


    او در طول جنگ جهانی دوم از خدمت سربازی معاف شد.

  • a tax exemption


    یک معافیت مالیاتی

  • Formula One was granted an exemption from a ban on tobacco advertising.


    فرمول یک از ممنوعیت تبلیغات تنباکو معاف شد.

  • Can the parent company claim exemption from preparing a cash flow statement?


    آیا شرکت اصلی می تواند از تهیه صورت جریان وجوه نقد معافیت بگیرد؟

synonyms - مترادف


  • رهایی


  • آزادی

  • immunity


    مصونیت

  • exoneration


    تبرئه

  • dispensation


    معافیت


  • استثنا


  • تسکین

  • absolution


    عفو

  • impunity


    بخشودگی

  • discharge


    تخلیه

  • privilege


    امتیاز

  • exclusion


    محرومیت

  • indemnity


    غرامت

  • derogation


    انحراف

  • favoritismUS


    طرفداری ایالات متحده

  • favouritismUK


    علاقه مندی انگلستان

  • let-off


    رها کردن


  • پاس رایگان


  • درمان ویژه


  • کارت آزاد از زندان

  • reprieve


    مهلت دادن

  • liberation


    رهایی، رستگاری

  • liberty


    کمک هزینه

  • amnesty


    بهبودی

  • deliverance


    اجازه

  • allowance


    ملاحظات ویژه

  • remission


    مجوز


  • pardon



  • licence


antonyms - متضاد

  • liability


    مسئولیت

  • accountability


    مسئوليت

  • answerability


    پاسخگویی


  • تعهد


  • وظیفه


  • مقصر بودن

  • culpability


    اجبار

  • compulsion


    بار


  • تابعیت

  • subjection


    حساسیت

  • susceptibility


    مسئولیت قانونی

  • onus


    مطابقت


  • conformity