word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
google image
description - توضیح
-
داشتن مهارت یا دانش به این دلیل که کاری را اغلب یا برای مدت طولانی انجام داده اید
-
someone who is experienced has done a particular type of job before and therefore has knowledge and skills connected with the job
شخصی که با تجربه است، نوع خاصی از کار را قبلا انجام داده است و بنابراین دانش و مهارت های مرتبط با آن کار را دارد
-
داشتن مهارت یا دانش به این دلیل که بارها کاری را انجام داده اید
-
داشتن مهارت و دانش برای انجام کاری، به ویژه به دلیل انجام این کار برای مدت طولانی
-
داشتن دانش یا مهارت در یک شغل یا فعالیت
-
The clinic is already in operation offering treatment by experienced chartered physiotherapists at £10 a session.
این کلینیک در حال حاضر در حال فعالیت است و خدمات درمانی توسط فیزیوتراپیست های مجرب را با قیمت 10 پوند در هر جلسه ارائه می دهد.
-
برآوردگران هزینه بسیار با تجربه برای پروژه های ساختمانی حدود 80000 دلار در سال درآمد دارند.
-
Harry bought it last year to instigate an eighteen-month ground-up rebuild by a dedicated team of experienced Fouga engineers.
هری سال گذشته آن را خریداری کرد تا یک تیم اختصاصی از مهندسان باتجربه Fouga را به مدت هجده ماه بازسازی کند.
-
این شغل برای افراد با تجربه در برخورد با مردم مناسب است.
-
برادر بزرگم در این مسائل بسیار باتجربه تر از من بود.
-
But the more reliable sightings, by experienced observers, showed that the eagle was going northwards.
اما مشاهده های قابل اعتمادتر توسط ناظران با تجربه نشان داد که عقاب به سمت شمال می رود.
-
حتی باتجربه ترین ملوانان نیز در توبرموری به سر می برند.
-
پل دوست داشت برای مشاوره به افراد با تجربه تر مراجعه کند.
-
این حتی یک خلبان با تجربه را آزمایش می کند.
-
an experienced skier
یک اسکی باز با تجربه
-
خانم کارتر یکی از با تجربه ترین معلمان ما است.
example - مثال
-
an experienced player/teacher
یک بازیکن / معلم با تجربه
-
او در توسعه نرم افزار تجربه بالایی دارد.
-
او در مراقبت از حیوانات بسیار با تجربه است.
-
او خیلی جوان است و خیلی با تجربه نیست.
-
مسافر با تجربه (= کسی که زیاد سفر کرده است)
-
او بالغ تر، با تجربه تر بود.
-
پرسنل همه با تجربه هستند.
-
این کار به مهارت های یک مهندس با تجربه مناسب نیاز دارد.
-
a widely experienced and articulate politician
یک سیاستمدار با تجربه و خوش بیان
-
an experienced teacher
یک معلم با تجربه
-
او در بازاریابی بسیار با تجربه است.
-
Martin is an experienced sailor.
مارتین یک ملوان با تجربه است.
-
an experienced manager/staff/team
یک مدیر/کارکن/تیم با تجربه
-
highly/vastly/extremely experienced
بسیار / بسیار / بسیار با تجربه
-
به رانندگان کامیون مجرب نیازمندیم.
synonyms - مترادف
-
کارشناس
-
skilled
ماهر
-
accomplished
انجام شده است
-
knowledgeable
آگاه
-
adept
استاد
-
آموزش دیده
-
trained
حرفه ای
-
کهنه سرباز
-
توانا
-
در انگلستان تمرین کرد
-
practisedUK
مسلط
-
proficient
واجد شرایط
-
qualified
چاشنی شده
-
seasoned
صالح
-
competent
کامل
-
consummate
skillfulUK
-
skilfulUK
چیره دست
-
adroit
ترک
-
آس
-
ace
تست شده
-
tested
تلاش کرد
-
tried
زخمی از نبرد
-
battle-scarred
کامل کردن
-
compleat
کرکرجک
-
تحصیل کرده
-
crackerjack
آشنا
-
educated
خوب
-
عالی
-
سخت شده
-
-
hardened
antonyms - متضاد
-
inexperienced
بی تجربه
-
amateur
آماتور
-
amateurish
آماتوری
-
unseasoned
بی چاشنی
-
apprentice
شاگرد کارآموز
-
inexpert
بی خبره
-
جدید
-
ignorant
نادان
-
novice
تازه کار
-
unprofessional
غیر حرفه ای
-
unqualified
فاقد صلاحیت
-
jackleg
سرگرد
-
tenderfoot
پا حساس
-
unfledged
بی نظیر
-
uninitiated
بدون دانش پیشین خاصی
-
unknowledgeable
ناشناخته
-
untrained
فاقد تعلیم
-
سبز
-
rookie
غیرعادی
-
unaccustomed
ناآشنا
-
unacquainted
نا آشنا
-
unfamiliar
بی اطلاع
-
uninformed
تمرین نشده
-
unpracticed
غیر ماهر
-
unskilled
امتحان نشده
-
untried
بی سواد
-
unversed
سرسبز
-
verdant
تازه
-
عمل نشده
-
unpractised
اثبات نشده
-
unproven