word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
این واقعیت که کسی یا چیزی موفق نشده است
-
واقعیت انجام ندادن کاری که باید انجام دهید یا از شما انتظار می رود
-
این واقعیت که چیزی کار نمی کند، یا آنطور که باید کار نمی کند
-
عدم موفقیت در انجام کاری
-
واقعیت انجام ندادن کاری که باید انجام می دادید
-
این واقعیت که چیزی آنطور که باید کار نمی کند
-
وضعیتی که در آن یک شرکت ناموفق بوده و باید فعالیت خود را متوقف کند
-
عدم موفقیت در تلاش برای انجام کاری
-
وضعیتی که در آن یک ماشین یا سیستم کار نمی کند
-
کسی یا چیزی که موفق نیست
-
موقعیتی که در آن کسی کاری را که باید انجام دهد یا از او انتظار می رود انجام نمی دهد
example - مثال
-
جلسه یک شکست کامل/کاملا بود.
-
من در تهیه کیک (= نمی توانم درست کنم) کمی شکست خورده ام.
-
من چنین شکستی را احساس می کنم (= خیلی ناموفق).
-
تلاش آنها برای صعود به اورست با شکست به پایان رسید.
-
کل پروژه از همان ابتدا محکوم به شکست بود (= هرگز نمی توانست موفق شود).
-
ناتوانی او در پاسخ دادن به تماس تلفنی او باعث شد تا متوجه شود که چیزی اشتباه است.
-
عدم نگهداری ماده شیمیایی در دمای مناسب می تواند منجر به انفجار شود.
-
او بر اثر نارسایی قلبی/کبدی درگذشت.
-
علت این حادثه از کار افتادن سیستم خنک کننده راکتور بوده است.
-
تعداد شکست های تجاری در سال گذشته به شدت افزایش یافت.
-
پس از سه شکست متوالی محصول، مردم با گرسنگی مواجه می شوند.
-
تلاش آنها برای عبور از اقیانوس اطلس با شکست مواجه شد.
-
او به عنوان یک تاجر شکست خورده بود.
-
عدم پاسخ دادن به تماس تلفنی او به او گفت که چیزی اشتباه است.
-
او بر اثر نارسایی قلبی درگذشت.
-
سیستم کامپیوتری جدید یک شکست کامل بود (= کار نکرد).
-
تعداد و شدت ورشکستگی های بانکی، اقتصاددانان را شگفت زده کرد.
-
ما در نهایت شاهد کاهش سرعت شکست های تجاری هستیم.
-
اگر خیلی از شکست می ترسید، هرگز برای رسیدن به چیزی تلاش نمی کنید.
-
در حال حاضر تصور می شود علت سقوط، خرابی موتور باشد.
-
او همیشه خود را شکست خورده می دانست.
-
شکست بانک ها در تنظیم وام دهی بی پروا مستقیماً به بحران مالی منجر شد.
synonyms - مترادف
-
catastrophes
فجایع
-
fiascoes
شکست ها
-
defeats
بلایا
-
disasters
سقط جنین
-
abortions
خرابی ها
-
debacles
فلاپ ها
-
flops
اشتباهات
-
blunders
لیمو
-
lemons
شستشوها
-
washouts
مصیبت ها
-
botches
فرو می ریزد
-
calamities
ناامید شدن
-
collapses
کلینکرها
-
let-downs
دودز
-
clinkers
گاز می گیرد
-
duds
خطاها
-
fizzles
هش ها
-
foul-ups
ناامیدی ها
-
hashes
خرابه ها
-
letdowns
ورشکستگی ها
-
wrecks
بمب ها
-
bankruptcies
بدخواهان
-
bombs
بنگل ها
-
breakdowns
نیم تنه
-
bummers
کلاف
-
bungles
شکست می خورد
-
busts
ماجراهای ناگوار
-
clunkers
-
fails
-
failings
-
misadventures
antonyms - متضاد
-
results
نتایج
-
achievements
دستاوردها
-
accomplishments
دستاوردهای
-
triumphs
پیروز می شود
-
موفقیت
-
victories
پیروزی ها
-
wins
برنده می شود
-
attainments
شاهکارها
-
feats
ضربه های استاد
-
masterstrokes
تحققات ایالات متحده
-
realizationsUS
RealisationsUK
-
realisationsUK
کسب ها
-
acquirements
اکتساب ها
-
acquisitions
مهارت ها
-
skills