word - لغت

failures || شکست ها

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ˈfeɪ.ljər

UK :

ˈfeɪ.ljɚ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [failures] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • The meeting was a complete/total failure.


    جلسه یک شکست کامل/کاملا بود.

  • I'm a bit of a failure at making (= I cannot make) cakes.


    من در تهیه کیک (= نمی توانم درست کنم) کمی شکست خورده ام.

  • I feel such a failure (= so unsuccessful).


    من چنین شکستی را احساس می کنم (= خیلی ناموفق).

  • Their attempt to climb Everest ended in failure.


    تلاش آنها برای صعود به اورست با شکست به پایان رسید.

  • The whole project was doomed to failure right from the start (= it could never have succeeded).


    کل پروژه از همان ابتدا محکوم به شکست بود (= هرگز نمی توانست موفق شود).


  • ناتوانی او در پاسخ دادن به تماس تلفنی او باعث شد تا متوجه شود که چیزی اشتباه است.


  • عدم نگهداری ماده شیمیایی در دمای مناسب می تواند منجر به انفجار شود.

  • He died of heart/liver failure.


    او بر اثر نارسایی قلبی/کبدی درگذشت.

  • The accident was caused by the failure of the reactor's cooling system.


    علت این حادثه از کار افتادن سیستم خنک کننده راکتور بوده است.

  • The number of business failures rose steeply last year.


    تعداد شکست های تجاری در سال گذشته به شدت افزایش یافت.

  • After three crop failures in a row the people face starvation.


    پس از سه شکست متوالی محصول، مردم با گرسنگی مواجه می شوند.

  • Their attempt to sail across the Atlantic Ocean ended in failure.


    تلاش آنها برای عبور از اقیانوس اطلس با شکست مواجه شد.

  • He was a failure as a businessman.


    او به عنوان یک تاجر شکست خورده بود.


  • عدم پاسخ دادن به تماس تلفنی او به او گفت که چیزی اشتباه است.

  • He died of heart failure.


    او بر اثر نارسایی قلبی درگذشت.

  • The new computer system was a complete failure (= It did not work).


    سیستم کامپیوتری جدید یک شکست کامل بود (= کار نکرد).

  • The number and seriousness of the bank failures took economists by surprise.


    تعداد و شدت ورشکستگی های بانکی، اقتصاددانان را شگفت زده کرد.

  • We're finally seeing a slowdown in the rate of business failures.


    ما در نهایت شاهد کاهش سرعت شکست های تجاری هستیم.

  • If you're too scared of failure you'll never try to achieve anything.


    اگر خیلی از شکست می ترسید، هرگز برای رسیدن به چیزی تلاش نمی کنید.


  • در حال حاضر تصور می شود علت سقوط، خرابی موتور باشد.


  • او همیشه خود را شکست خورده می دانست.

  • The banks' failure to regulate more reckless lending led directly to the financial crisis.


    شکست بانک ها در تنظیم وام دهی بی پروا مستقیماً به بحران مالی منجر شد.

synonyms - مترادف

  • catastrophes


    فجایع

  • fiascoes


    شکست ها

  • defeats


    بلایا

  • disasters


    سقط جنین

  • abortions


    خرابی ها

  • debacles


    فلاپ ها

  • flops


    اشتباهات

  • blunders


    لیمو

  • lemons


    شستشوها

  • washouts


    مصیبت ها

  • botches


    فرو می ریزد

  • calamities


    ناامید شدن

  • collapses


    کلینکرها

  • let-downs


    دودز

  • clinkers


    گاز می گیرد

  • duds


    خطاها

  • fizzles


    هش ها

  • foul-ups


    ناامیدی ها

  • hashes


    خرابه ها

  • letdowns


    ورشکستگی ها

  • wrecks


    بمب ها

  • bankruptcies


    بدخواهان

  • bombs


    بنگل ها

  • breakdowns


    نیم تنه

  • bummers


    کلاف

  • bungles


    شکست می خورد

  • busts


    ماجراهای ناگوار

  • clunkers


  • fails


  • failings


  • misadventures


antonyms - متضاد

  • results


    نتایج

  • achievements


    دستاوردها

  • accomplishments


    دستاوردهای

  • triumphs


    پیروز می شود


  • موفقیت

  • victories


    پیروزی ها

  • wins


    برنده می شود

  • attainments


    شاهکارها

  • feats


    ضربه های استاد

  • masterstrokes


    تحققات ایالات متحده

  • realizationsUS


    RealisationsUK

  • realisationsUK


    کسب ها

  • acquirements


    اکتساب ها

  • acquisitions


    مهارت ها

  • skills