word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
دوست داشتن یا خواستن چیزی، یا میل به انجام کاری
-
احساس جذب جنسی به کسی
-
فکر کردن به احتمال زیاد کسی یا چیزی در چیزی موفق است
-
فکر کردن یا باور کردن چیزی بدون اطمینان
-
a feeling especially one that is not particularly strong or urgent, that you like someone or want to have something
احساسی، مخصوصاً احساسی که خیلی قوی یا فوری نیست، اینکه کسی را دوست دارید یا می خواهید چیزی داشته باشید
-
اگر چیزی مورد علاقه شما باشد یا مورد توجه شما قرار گیرد، آن را دوست دارید یا می خواهید آن را داشته باشید
-
ایده یا نظری که مبتنی بر واقعیت نیست
-
تخیل یا چیزی که شما تصور می کنید
-
هتل های فانتزی، رستوران ها، ماشین ها و غیره گران و شیک هستند
-
داشتن تزئینات زیاد یا رنگ های روشن و یا ساخته شده به روشی پیچیده
-
پیچیده است و به مهارت زیادی نیاز دارد
-
غذاهای فانتزی از کیفیت بالایی برخوردار هستند
-
قیمت بسیار بالا و اغلب غیر منطقی
-
خواستن داشتن یا انجام کاری
-
از نظر جنسی جذب کسی شدن
-
فکر کنید که بسیار جذاب یا مهم هستید
-
تصور کردن یا فکر کردن که چیزی چنین است
-
an expression of surprise
بیان تعجب
-
decorative or complicated
تزئینی یا پیچیده
-
گران
-
چیزی که برای مدت کوتاهی خیلی دوست دارید
-
شروع کردن به دوست داشتن چیزی یا کسی
-
اگر چیزی علاقه شما را به خود جلب کرد، آن را دوست دارید و می خواهید آن را داشته باشید یا انجام دهید
-
تخیل
-
decorative or complicated or (of restaurants, stores, or hotels) expensive
تزئینی یا پیچیده، یا (از رستوران ها، فروشگاه ها یا هتل ها) گران قیمت
-
چیزی که شما خیلی دوست دارید
-
دوست داشتن یا آرزو کردن
-
او تصور کرد که چنین افکاری او را آزار نمی دهد.
-
فکر می کنم او همیشه از ماشینی مثل لیزی خوشش می آمد.
-
آیا به نوشیدنی علاقه دارید؟
-
آیا دوست داری در پارک قدم بزنی، استل؟
example - مثال
-
Fancy a drink?
میل به نوشیدنی دارید؟
-
من تصور تغییر صحنه را داشتم.
-
او ایده رفتن به خانه در تاریکی را دوست نداشت (= دوست نداشت).
-
آیا دوست دارید امروز عصر بیرون بروید؟
-
فکر می کنم او مرا دوست دارد.
-
او شروع به گپ زدن با من کرد و من می توانم بگویم که او واقعاً خودش را دوست دارد.
-
او خود را (به عنوان) یک بازیگر جدی تصور می کند.
-
او تصور می کرد که عاشق من است، پسر احمق.
-
تفننی! او قبلاً در هواپیما نبوده است.
-
دوست دارم شما را اینجا ببینم!
-
«او نام من را بعد از آن همه سال به یاد آورد.» «خیلی دوست دارم!»
-
در مسابقه بعدی کدام اسب را دوست دارید؟
-
او امیدوار است که این کار را به دست آورد، اما من شانس او را نمی بینم.
-
او خیال می کرد (که) می تواند صدای پاها را بشنود.
-
آیا امروز عصر به نوشیدنی علاقه دارید؟
-
من دوست نداشتم در آن آب شنا کنم.
-
او می تواند بگوید که او او را دوست داشت.
-
دیو واقعاً خودش را خیال می کند، اینطور نیست؟
-
میتوانستید از راه دور زدن آنها بفهمید که چقدر خودشان را دوست دارند.
-
به این عکس از نوجوانان ما نگاه کنید. ما واقعاً خودمان را خیال کردیم، اینطور نیست؟
-
در آن زمان او با دختری قرار می گرفت که واقعاً خودش را دوست داشت.
-
شوهر کریسی واقعاً خودش را دوست دارد، اینطور نیست؟
-
او خود را کمی خواننده تصور می کند.
-
دوست داری کی قهرمان جام امسال بشه؟
-
خیال کردم (که) چیزی را دیدم که در گوشه ای حرکت می کند.
-
این اولین بار نیست که این اتفاق می افتد، من دوست دارم.
-
Fancy seeing you here!
دوست دارم اینجا ببینمت!
-
آنها هشت فرزند دارند. دوست دارید که (= چقدر تعجب آور است)!
-
من یک لباس مشکی ساده می خواستم، هیچ چیز فانتزی.
-
تزئینات برای سلیقه من کمی فانتزی بود.
-
fancy cakes
کیک های فانتزی
synonyms - مترادف
-
elaborate
دارای جزئیات - بسیط
-
intricate
پیچیده
-
decorative
تزئینی
-
decorated
تزئین شده است
-
embellished
آراسته
-
ornamental
زینتی
-
ornamented
تزئین شده
-
ornate
خودنمایی
-
ostentatious
باروک
-
showy
زرنگ
-
adorned
روکوکو
-
baroque
مشغول
-
gaudy
درجه یک
-
rococo
لوکس
-
پر زرق و برق
-
classy
ایراد گیر
-
deluxe
مجلل
-
flamboyant
سوئیچ کردن
-
fussy
ظریف
-
sumptuous
شیک
-
swish
درخشان
-
elegant
اهریمنی
-
flashy
مفرط
-
luxurious
براق
-
posh
کیفیت
-
resplendent
ریتزی
-
devilish
-
-
glitzy
-
-
ritzy
antonyms - متضاد
-
plain
جلگه
-
فروتن
-
ساده
-
unfancy
نامتعارف
-
معمولی
-
unsophisticated
غیر پیچیده
-
vanilla
وانیل
-
پایه ای
-
ارزان
-
مشترک
-
unfussy
بی سر و صدا
-
commonplace
عادی
-
middling
میانه
-
unostentatious
بی ادعا
-
homespun
خانگی
-
معقول
-
هر روز
-
patternless
بدون الگو
-
unobtrusive
محجوب
-
undecorated
بدون تزئین
-
unpretentious
بی تکلف
-
chaste
پاکدامن
-
در حد متوسط
-
unpatterned
پست تر
-
homely
برهنه
-
inferior
بی آراسته
-
unornamented
روز کاری
-
bare
-
unadorned
-
unembellished
-
workaday