word - لغت

faster || سریعتر

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

fɑːst

UK :

fæst

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faster] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • fast cars


    ماشین های سریع

  • a fast swimmer


    یک شناگر سریع

  • Computers are getting faster all the time.


    کامپیوترها همیشه سریعتر می شوند.

  • The fast train (= one that stops at fewer stations and travels quickly) to London takes less than an hour.


    قطار سریع (= قطاری که در ایستگاه های کمتری توقف می کند و به سرعت حرکت می کند) تا لندن کمتر از یک ساعت طول می کشد.

  • It's not a relaxing movie - it's pretty fast and furious.


    این یک فیلم آرامش بخش نیست - بسیار سریع و خشمگین است.


  • یک جمعیت سریع


  • یک زن سریع

  • The accident was caused by people driving too fast in bad conditions.


    علت این تصادف افرادی بود که با سرعت زیاد در شرایط بد رانندگی می کردند.

  • You'll have to act fast.


    شما باید سریع عمل کنید.

  • Children's publishing is a fast-growing business.


    انتشارات کودکان یک تجارت سریع در حال رشد است.

  • The glue had set and my hand was stuck fast.


    چسب چسبیده بود و دستم سریع گیر کرده بود.

  • He tried to get away but she held him fast.


    سعی کرد دور شود، اما او محکم نگهش داشت.

  • Hundreds of prisoners began a fast in protest about prison conditions.


    صدها زندانی در اعتراض به شرایط زندان دست به روزه زدند.

  • One day a week he fasts for health reasons.


    یک روز در هفته به دلایل بهداشتی روزه می گیرد.


  • یک ماشین سریع

  • The fastest way to get there is by plane.


    سریع ترین راه برای رسیدن به آنجا با هواپیما است.

  • Tie the boat fast to the pier.


    قایق را سریع به اسکله ببندید.

  • We will be fasting until sundown tomorrow.


    فردا تا غروب روزه خواهیم داشت.

  • They organized a fast to draw attention to the issue of hunger.


    آنها برای جلب توجه به مسئله گرسنگی روزه ای ترتیب دادند.

  • This type of wilderness area is disappearing fast.


    این نوع مناطق بیابانی به سرعت در حال ناپدید شدن است.

synonyms - مترادف

  • accelerated


    شتاب گرفت

  • hastened


    عجله کرد

  • quicker


    سریعتر


  • سریع

  • fast-tracked


    سریع دنبال می شود

  • sped up


    سرعت گرفت

  • hurried up


    سریع شد

  • speeded up


  • quickened up


  • speeded


antonyms - متضاد

  • slower


    آرام تر

  • sluggisher


    کندتر

  • tardier


    دیرتر

  • more slow-moving


    آهسته تر

  • more plodding


    پرشورتر

  • more stagnant


    راکدتر

  • more laggard


    عقب مانده تر