word - لغت

faulty || معیوب

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈfɔːlti/

UK :

/ˈfɔːlti/

US :

family - خانواده

fault
عیب
faultless
بی عیب
faultlessly
بی عیب و نقص

google image

نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [faulty] در گوگل

description - توضیح

  • not working properly or not made correctly


    به درستی کار نمی کند یا به درستی ساخته نشده است


  • طرز فکر اشتباه در مورد چیزی حاوی یک اشتباه است، به طوری که شما تصمیم اشتباه می گیرید

  • if a machine system etc is faulty, there is something wrong with it that prevents it from working correctly


    اگر دستگاه، سیستم و غیره معیوب باشد، مشکلی در آن وجود دارد که مانع از کارکرد صحیح آن می شود

  • A faulty machine or device is not perfectly made or does not work correctly


    دستگاه یا دستگاه معیوب کاملاً ساخته نشده یا به درستی کار نمی کند

  • not working correctly, or not correct


    درست کار نمی کند یا درست نیست

  • not working correctly


    درست کار نمی کند

  • containing mistakes, or wrong


    حاوی اشتباه، یا اشتباه است

  • But their own observations, while more correct were still faulty.


    اما مشاهدات خود آنها، در حالی که درست تر بود، هنوز ناقص بود.


  • بر اساس آنچه می دانیم زمانی که اطلاعات به دست آمد، گاهی اوقات جزئی و اغلب معیوب بود.

  • Or are they biased, faulty and badly in need of revision?


    یا مغرضانه، معیوب و به شدت نیازمند بازنگری هستند؟

  • The longer the government stays closed, the more faulty and less timely any economic data will be he says.


    او می‌گوید که هرچه دولت بیشتر بسته بماند، داده‌های اقتصادی معیوب‌تر و به موقع‌تر خواهند بود.

  • Council officials say that lives were put at risk from mechanical defects, including faulty brakes.


    مقامات شورا می گویند که جان افراد به دلیل نقص مکانیکی از جمله ترمزهای معیوب در معرض خطر قرار گرفته است.

  • The report said the fire was started by faulty electrical wiring.


    این گزارش حاکی از آن است که آتش سوزی ناشی از سیم کشی برق معیوب بوده است.

  • They would eventually learn to recognize such syndromes in families, track down the faulty genes and devise interventions.


    آنها در نهایت یاد می گیرند که چنین سندرم هایی را در خانواده ها تشخیص دهند، ژن های معیوب را ردیابی کنند و مداخلاتی را طراحی کنند.

  • It is important to note however that the assumption that electing representatives is all democracy requires is a faulty one.


    با این حال، توجه به این نکته مهم است که این فرض که انتخاب نمایندگان تمام چیزی است که دموکراسی نیاز دارد، یک فرض اشتباه است.

  • Weston's article contained some interesting but faulty reasoning.


    مقاله وستون حاوی دلایل جالب اما نادرستی بود.

example - مثال

  • Ask for a refund if the goods are faulty.


    در صورت معیوب بودن کالا، درخواست بازپرداخت کنید.

  • The retailers blamed faulty workmanship for the problem.


    خرده فروشان کار معیوب را دلیل این مشکل می دانند.

  • The accident was caused by a faulty signal.


    علت این سانحه خرابی سیگنال بوده است.

  • faulty reasoning


    استدلال نادرست

  • I suppose her memory's a bit faulty.


    من فکر می کنم حافظه او کمی معیوب است.

  • If the equipment is found to be faulty you should return it immediately.


    اگر دستگاه معیوب است، باید فوراً آن را برگردانید.

  • faulty wiring/brakes


    سیم کشی / ترمز معیوب

  • faulty brakes


    ترمزهای معیوب

  • His arguments were based on faulty reasoning.


    استدلال های او مبتنی بر استدلال نادرست بود.

  • The company recalled over 500,000 cars last year because of a faulty connection in their new model.


    این شرکت سال گذشته بیش از 500000 خودرو را به دلیل اتصال معیوب در مدل جدید خود فراخوان کرد.

  • The verdict was based on faulty reasoning on the part of the jury.


    این حکم بر اساس استدلال اشتباه هیئت منصفه بود.

  • Faulty record-keeping meant that many patients did not get appropriate treatment.


    ثبت نامناسب به این معنی است که بسیاری از بیماران درمان مناسب را دریافت نمی کنند.

synonyms - مترادف


  • اشتباه

  • incorrect


    غلط

  • flawed


    ناقص

  • inaccurate


    نادرست

  • erroneous


    نامناسب


  • غیر دقیق

  • unsound


    سفسطه امیز

  • inexact


    معیوب

  • fallacious


    بی اعتبار

  • defective


    مبهم

  • invalid


    غیر قابل اعتماد

  • amiss


    منحرف

  • imprecise


    دارای کمبود

  • imperfect


    دچار اختلال شده است

  • unreliable


    ضعیف

  • awry


    بد

  • deficient


    خطاپذیر

  • impaired


    تحریف شده است


  • نحیف

  • bad


    ناکافی

  • fallible


    لکه دار

  • distorted


    تاب خورده

  • frail


    خراب

  • inadequate


    ترک خورده

  • unfit


    آلوده

  • blemished


  • incomplete


  • warped


  • botched


  • cracked


  • tainted


antonyms - متضاد

  • faultless


    بی عیب

  • flawless


    بی عیب و نقص

  • impeccable


    کامل


  • صدا


  • دقیق


  • کافی است


  • کافی

  • ample


    درست


  • درست شد


  • صادقانه


  • خوب

  • fixed


    قابل اعتماد


  • قوی

  • OK


    درست است، واقعی

  • reliable


    ناشکسته


  • معتبر


  • کار کردن


  • واقعی


  • خطاناپذیر

  • unbroken


    بدون خطا

  • valid


    مناسب


  • سالم


  • بدون ابهام

  • precise


  • factual


  • infallible


  • errorless



  • veracious



  • unambiguous