word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
google image
description - توضیح
-
احساسی که احساس می کنید، مانند خشم، غم یا شادی
-
یک باور یا نظر در مورد چیزی، به خصوص عقیده ای که تحت تأثیر احساسات شماست
-
نگرش کلی در میان گروهی از مردم در مورد یک موضوع
-
چیزی که در بدن خود احساس می کنید، مانند گرما، سرما، خستگی و غیره
-
توانایی احساس درد، گرما و غیره در بخشی از بدن شما
-
تأثیری که یک مکان، کتاب، فیلم و غیره بر مردم می گذارد و احساسی که در آنها ایجاد می کند
-
راهی برای واکنش به چیزها با استفاده از احساسات خود، به جای فکر کردن به آنها با دقت
-
showing strong feelings
نشان دادن احساسات قوی
-
حقیقت احساس چیزی فیزیکی
-
هیجانی
-
emotions especially those influenced by other people
احساسات، به ویژه آنهایی که تحت تأثیر افراد دیگر قرار دارند
-
نظر
-
یک تجربه یا آگاهی فیزیکی یا احساسی
-
احساسات شما آگاهی شما از روشی است که باید با شما رفتار شود، به ویژه. وقتی با شما بی ادبانه رفتار می شود
-
یک عقیده یا عقیده
-
چیزی که با بدن یا ذهن خود احساس می کنید
-
نظر یا فکر در مورد چیزی
-
شخصیت یک مکان یا موقعیت
-
توصیفات او حسی از آمریکا را برمی انگیزد، همان طور که برای مهاجران جدید وجود دارد.
-
ورزش منظم به شما احساس موفقیت می دهد.
-
او این احساس را داشت که عمداً از او دوری میکرد - از اینکه با او خلوت کند میترسید.
-
My fiancé's friends are planning a bachelor party for him and I have a feeling something awful is going to happen.
دوستان نامزدم برای او جشن مجردی برنامه ریزی می کنند و من احساس می کنم اتفاق وحشتناکی قرار است بیفتد.
-
این خیلی دردناک نیست، فقط یک احساس ناراحتی است.
-
گوینده مرد کمی بعد احساس گناه می کند.
-
همانطور که برای آخرین بار از پله های جلو پایین می رفتم، احساس شادی بر وجودم نشست.
-
حس خندهداری داشتم که دوباره همدیگر را ملاقات خواهیم کرد
-
یکی از علائم این بیماری احساس ناخوشی و خستگی عمومی است.
-
برنده شدن در یک بازی در خانه همیشه احساس خوبی است.
-
احساس غم او این بود که دروغ می گوید.
-
بعد از کمتر از یک هفته دوری، احساس دلتنگی در او شروع شد.
-
تقصیر او نبود که متوجه شده بود احساساتش چیزی فراتر از میل است.
example - مثال
-
احساس گناه / درماندگی / خشم / غم
-
او با احساس انزوا و تنهایی دست و پنجه نرم می کرد.
-
You might experience feelings of dizziness and nausea.
ممکن است احساس سرگیجه و حالت تهوع را تجربه کنید.
-
یک احساس عجیب/وحشتناک
-
شما باید این احساس گناه را متوقف کنید.
-
در شکمم احساس سفت شدن دارم
-
«من واقعاً از رفتاری که او با من کرد ناراحتم».
-
«دلم برایت تنگ خواهد شد.» «احساس متقابل است (= دقیقاً همین احساس را دارم).»
-
از صحبت در مورد احساساتش متنفر است.
-
برای بیان/به اشتراک گذاشتن احساسات خود
-
کلمات مردم اغلب احساسات واقعی آنها را پنهان می کنند.
-
با کسی در مورد افکار و احساسات خود صحبت کنید.
-
قصدم جریحه دار کردن احساسات شما (= توهین کردن) نبود.
-
احساس عمیق است (= مردم به شدت احساس می کنند) در مورد این موضوع.
-
عمق/قدرت احساس در مورد یک موضوع
-
او با احساس در مورد وضعیت اسفبار بی خانمان ها صحبت کرد.
-
این مناظره احساسات شدیدی را در هر دو طرف برانگیخت.
-
احساسات در حال افزایش است (= مردم بسیار عصبانی یا هیجان زده هستند).
-
احساس عمومی مخالف این تصمیم بود.
-
احساس خودم اینه که باید ارزونترشو بخریم.
-
احساس عمومی توسط دولت نادیده گرفته می شود.
-
من هیچ احساس قوی در مورد آن به این صورت یا دیگری ندارم.
-
او در مورد رها کردن شغلش احساسات متفاوتی داشت.
-
شما احساس من را در این مورد می دانید.
-
his complicated feelings towards his classmates
احساسات پیچیده او نسبت به همکلاسی هایش
-
احساس درونی ما به ما می گوید که این کار می کند.
-
این احساس را داشتم که او مرا زیاد دوست ندارد.
-
این احساس آزاردهنده را داشتم که چیزی را فراموش کرده ام.
-
او ناگهان احساس تعقیب شدن کرد.
-
من در این مورد احساس بدی دارم (= این تصور را دارم که خوب پیش نمی رود).
-
او هرگز احساسات خود را به او نگفت.
synonyms - مترادف
-
هیجانی
-
sentiment
احساسات
-
واکنش
-
sensibility
حساسیت
-
affection
محبت
-
احساس
-
sensation
تاثیر پذیری
-
sensitivity
اطلاع
-
affectivity
ظرافت
-
susceptibility
پذیرا بودن
-
احساس، مفهوم
-
subtlety
احساس ظریف تر
-
receptiveness
تاثیر می گذارد
-
واکنش پذیری
-
sensitiveness
عصبی بودن
-
finer feeling
ابراز همدردی
-
آگاهی
-
impressionability
دلبستگی عاطفی
-
reactivity
احساس خشم
-
nervousness
حساسیت ظریف
-
affectibility
حس اخلاقی
-
sympathy
بینش
-
قدردانی
-
reactiveness
تشخیص
-
emotional attachment
Warning: Undefined array key 24 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
Warning: Undefined array key 25 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
delicate sensitivity
Warning: Undefined array key 26 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
Warning: Undefined array key 27 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
intuition
Warning: Undefined array key 28 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
appreciation
Warning: Undefined array key 29 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
discernment
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
antonyms - متضاد
-
numbness
بی حسی
-
paralysis
فلج شدن
-
hypoesthesia
هیپواستزی
-
dullness
کسلی
-
immobility
بی حرکتی
-
stupor
بی حوصلگی
-
unresponsiveness
عدم پاسخگویی
-
عدم احساس
-
عدم حساسیت
-
insensitivity
مردگی
-
deadness
بی احساسی
-
insensibility
Warning: Undefined array key 11 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589
-
unfeelingness
Warning: Undefined array key 12 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589