word - لغت

festive || جشن

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈfestɪv/

UK :

/ˈfestɪv/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [festive] در گوگل

description - توضیح

  • looking or feeling bright and cheerful in a way that seems suitable for celebrating something


    ظاهر یا احساس شادابی و شادابی به گونه ای که برای جشن گرفتن چیزی مناسب به نظر می رسد

  • relating to Christmas


    مربوط به کریسمس

  • having or producing happy and enjoyable feelings suitable for a festival or other special occasion


    داشتن یا ایجاد احساسات شاد و لذت بخش مناسب برای یک جشنواره یا مناسبت های خاص دیگر


  • نمونه ای از تعطیلات است که مردم در طنز خوبی هستند و انتظار دارند که اوقات خوبی داشته باشند

  • The mood was happy and festive.


    حال و هوای شاد و جشن بود.

  • If he added a bottle of wine the occasion would be quite festive.


    اگر او یک بطری شراب اضافه می کرد، این مناسبت کاملاً جشن می شد.

  • It makes the festival compact and accessible and gives the entire city a festive air.


    این جشنواره را فشرده و قابل دسترس می کند و به کل شهر هوای جشن می بخشد.

  • Gearing up for the holidays, Matthes and crew are already contemplating the construction of several festive and regionally specific gingerbread houses.


    متس و خدمه در حال آماده شدن برای تعطیلات، در حال فکر ساختن چندین خانه شیرینی زنجفیلی مخصوص جشن و منطقه هستند.

  • Some owned festive carts equipped with handles and huge aluminum wheels.


    برخی صاحب گاری های جشن مجهز به دسته و چرخ های آلومینیومی بزرگ بودند.

  • Beautiful huge handmade ceramic pots add to the festive decor.


    گلدان های سرامیکی دست ساز بسیار زیبا به دکور جشن می افزایند.

  • Fondue is an easy and festive dish for a party.


    فوندو یک غذای آسان و جشن برای مهمانی است.

  • But the results of the Christmas consumer test will give new heart to anyone browned off by the festive ripoff syndrome.


    اما نتایج تست مصرف‌کننده کریسمس، قلب تازه‌ای را برای هر کسی که در اثر سندروم ریپوف جشن گرفته شده است، خواهد داد.

  • The most festive show in town.


    جشن ترین نمایش در شهر.

  • They've been coming here for over 60 years and even a recession won't spoil the festive spirit.


    آنها بیش از 60 سال است که به اینجا می آیند و حتی رکود اقتصادی روحیه جشن را خراب نمی کند.

example - مثال

  • a festive occasion


    یک مناسبت جشن

  • The whole town is in (a) festive mood.


    کل شهر در (الف) حال و هوای جشن است.

  • the festive season/period


    فصل/دوره جشن

  • festive decorations


    تزئینات جشن

  • a festive mood/occasion


    یک حال و هوای جشن / مناسبت

  • The hall looked very festive with its Christmas tree.


    سالن با درخت کریسمس بسیار جشن به نظر می رسید.

  • festive colored lights


    چراغ های رنگی جشن

synonyms - مترادف

  • merry


    شاد

  • jolly


    با نشاط

  • gay


    همجنس گرا


  • خوشحال

  • cheerful


    بشاش

  • jovial


    شادی آور

  • mirthful


    دلسوزی

  • joyful


    آفتابی

  • blithe


    جوکوند

  • cheery


    دلسوز

  • sunny


    خندیدن

  • jocund


    شوخی

  • gleeful


    خوشبین

  • joyous


    چهچه

  • blithesome


    جوکوز

  • laughing


    دلنشین

  • jocular


    خنده دار

  • upbeat


    برش دهنده

  • chirpy


    خوشحال کننده

  • jocose


    سرحال

  • convivial


    باحال

  • frolicsome


    ورزشی

  • hilarious


    پر سر و صدا

  • chipper


    غلت زدن

  • jubilant


  • peppy


  • lighthearted


  • perky


  • sportive


  • zippy


  • rollicking


antonyms - متضاد

  • gloomy


    غمگین

  • sad


    افسرده کننده

  • depressing


    دلگیر

  • dreary


    بدبخت

  • miserable


    بی تفاوت

  • apathetic


    افسرده

  • depressed


    خشک

  • drab


    مراسم تشییع جنازه

  • funereal


    بی حال

  • lethargic


    پر زرق و برق

  • lugubrious


    ماتم زده

  • mournful


    جدی


  • somberUS

  • somberUS


    sombreUK

  • sombreUK


    مشکل دار

  • sorrowful


    بدون تزئین

  • troubled


    ناراضی

  • undecorated


    ناراحت

  • unhappy


    رسمی

  • upset


    قبر

  • solemn


    ماندگار شد


  • هوشیار

  • staid


    پایین در زباله ها

  • earnest


    ناامید کننده

  • sober


    خنگ

  • down in the dumps


    مالیخولیا

  • dejected


    زحلی

  • dismal


  • morose


  • melancholy


  • saturnine