word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
ظاهر یا احساس شادابی و شادابی به گونه ای که برای جشن گرفتن چیزی مناسب به نظر می رسد
-
relating to Christmas
مربوط به کریسمس
-
داشتن یا ایجاد احساسات شاد و لذت بخش مناسب برای یک جشنواره یا مناسبت های خاص دیگر
-
نمونه ای از تعطیلات است که مردم در طنز خوبی هستند و انتظار دارند که اوقات خوبی داشته باشند
-
حال و هوای شاد و جشن بود.
-
اگر او یک بطری شراب اضافه می کرد، این مناسبت کاملاً جشن می شد.
-
این جشنواره را فشرده و قابل دسترس می کند و به کل شهر هوای جشن می بخشد.
-
Gearing up for the holidays, Matthes and crew are already contemplating the construction of several festive and regionally specific gingerbread houses.
متس و خدمه در حال آماده شدن برای تعطیلات، در حال فکر ساختن چندین خانه شیرینی زنجفیلی مخصوص جشن و منطقه هستند.
-
برخی صاحب گاری های جشن مجهز به دسته و چرخ های آلومینیومی بزرگ بودند.
-
گلدان های سرامیکی دست ساز بسیار زیبا به دکور جشن می افزایند.
-
فوندو یک غذای آسان و جشن برای مهمانی است.
-
But the results of the Christmas consumer test will give new heart to anyone browned off by the festive ripoff syndrome.
اما نتایج تست مصرفکننده کریسمس، قلب تازهای را برای هر کسی که در اثر سندروم ریپوف جشن گرفته شده است، خواهد داد.
-
جشن ترین نمایش در شهر.
-
آنها بیش از 60 سال است که به اینجا می آیند و حتی رکود اقتصادی روحیه جشن را خراب نمی کند.
example - مثال
synonyms - مترادف
-
merry
شاد
-
jolly
با نشاط
-
همجنس گرا
-
خوشحال
-
cheerful
بشاش
-
jovial
شادی آور
-
mirthful
دلسوزی
-
joyful
آفتابی
-
blithe
جوکوند
-
cheery
دلسوز
-
sunny
خندیدن
-
jocund
شوخی
-
gleeful
خوشبین
-
joyous
چهچه
-
blithesome
جوکوز
-
laughing
دلنشین
-
jocular
خنده دار
-
upbeat
برش دهنده
-
chirpy
خوشحال کننده
-
jocose
سرحال
-
convivial
باحال
-
frolicsome
ورزشی
-
hilarious
پر سر و صدا
-
chipper
غلت زدن
-
jubilant
-
peppy
-
lighthearted
-
perky
-
sportive
-
zippy
-
rollicking
antonyms - متضاد
-
gloomy
غمگین
-
افسرده کننده
-
depressing
دلگیر
-
dreary
بدبخت
-
miserable
بی تفاوت
-
apathetic
افسرده
-
depressed
خشک
-
drab
مراسم تشییع جنازه
-
funereal
بی حال
-
lethargic
پر زرق و برق
-
lugubrious
ماتم زده
-
mournful
جدی
-
somberUS
-
somberUS
sombreUK
-
sombreUK
مشکل دار
-
sorrowful
بدون تزئین
-
troubled
ناراضی
-
undecorated
ناراحت
-
unhappy
رسمی
-
upset
قبر
-
solemn
ماندگار شد
-
هوشیار
-
staid
پایین در زباله ها
-
earnest
ناامید کننده
-
sober
خنگ
-
مالیخولیا
-
dejected
زحلی
-
dismal
-
morose
-
melancholy
-
saturnine