word - لغت

fired || اخراج شد

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

-faɪəd

UK :

-faɪrd

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fired] در گوگل

description - توضیح

  • using the stated type of fuel


    با استفاده از نوع سوخت اعلام شده


  • استفاده از نوع خاصی از سوخت

example - مثال

  • Gas-fired power stations are expected to produce cheaper electricity than coal-fired ones.


    انتظار می رود نیروگاه های گازسوز نسبت به نیروگاه های زغال سنگ برق ارزان تری تولید کنند.

  • The company is to take electricity from a new coal-fired power plant being built on one of its sites.


    این شرکت قرار است از یک نیروگاه جدید با سوخت زغال سنگ که در یکی از سایت هایش ساخته می شود، برق بگیرد.

synonyms - مترادف

  • sacked


    اخراج شد

  • discharged


    مرخص شد

  • dismissed


    رد


  • رها کردن

  • laid off


    اخراج شده

  • made redundant


    مازاد ساخته شده است

  • redundant


    زائد

  • jobless


    بیکار

  • disengaged


    جدا شده

  • unemployed


    خاتمه یافت

  • terminated


    در حال اخراج

  • on layoff


    از کار افتاده


  • بیکار شده


  • روی دال

  • disemployed


    بی دستمزد

  • idle


    بی کار

  • on the dole


    استراحت كردن

  • unwaged


    بین مشاغل

  • workless


    در مسیر والابی

  • resting


    در مورد رفاه

  • between jobs


    بدون حقوق

  • on the wallaby track


    پرداخت نشده


  • بدون دستمزد

  • unsalaried


    پایین و بیرون

  • unpaid


    بدون اشغال

  • wageless


    کار نمیکند


  • امضا کردن

  • unoccupied


    خارج از عمل


  • signing on



antonyms - متضاد

  • doused


    غرق شده

  • extinguished


    خاموش شد

  • blanketed


    پتو پوشیده شده

  • quenched


    خفه شد

  • smothered


    مهره زده

  • dowsed


    خاموش کردن


  • دوخته شده

  • douted


    ضرب و شتم کردن


  • کتک خورده

  • beaten out


    منفجر کردن

  • blew out


    منفجر شد

  • blown out


    مرطوب شده است

  • dampened down


    حذف شده است

  • snuffed out


  • stamped out