word - لغت

flanking || طرفین

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

flæŋk

UK :

flæŋk

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [flanking] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • The president was flanked by senior advisors.


    رئیس جمهور در کنار مشاوران ارشد قرار داشت.

synonyms - مترادف

  • adjacent


    مجاور

  • adjoining


    متقابل

  • abutting


    هم مرز

  • bordering


    محدود

  • conterminous


    به هم پیوسته

  • contiguous


    پیوستن

  • joining


    لمس کردن

  • touching


    فلاش

  • flush


    حاشیه

  • fringing


    همسایه انگلستان

  • neighbouringUK


    همسایه ایالات متحده

  • neighboringUS


    در کنار هم قرار گرفته است

  • juxtaposed


    دامن

  • skirting


    در آستانه

  • verging


    در نزدیکی


  • نزدیک


  • بستن

  • proximate


    همسایه


  • جنب

  • next-door


    فوری


  • بعد


  • برقراری ارتباط


  • متصل


  • به هم پیوستن

  • connecting


    ملاقات

  • connected


    پیوست شده است

  • conjoining


    تقریبی


  • هم زمان

  • attached


  • approximal


  • coterminous


antonyms - متضاد

  • nonadjacent


    غیر مجاور

  • noncontiguous


    غیر پیوسته

  • detached


    جدا


  • غیر صمیمی

  • far


    دور

  • faraway


    خیلی دور

  • separated


    جدا از هم


  • جداگانه، مجزا

  • divided


    تقسیم شده


  • از راه دور


  • دور افتاده


  • نزدیک نیست


  • عمیق

  • far-off


    قطع شده

  • far-flung


    از راه دور از




  • disconnected