word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
نوعی سنگ سخت صاف که با ضربه زدن به آن با فولاد شعله کوچکی ایجاد می کند
-
یک تکه از این سنگ یا یک تکه فلز کوچک که با ضربه زدن به آن با فولاد شعله کوچکی ایجاد می کند
-
(یک قطعه) سنگ خاکستری یا سیاه براق که مانند شیشه است
-
(a piece of) stone or metal used in a musket to make it fire or in a cigarette lighter to produce a flame
(تکه ای از) سنگ یا فلز که در مشک برای آتش زدن آن یا در فندک برای ایجاد شعله استفاده می شود.
-
یک سنگ خاکستری یا سیاه بسیار سخت
-
این بنا با سنگ سبز محلی، سنگ چخماق و گچ توسط راهبان ویلمینگتون Priory ساخته شده است.
-
این مراحل مانند دوران سنگ چخماق، برنز و آهن منحصر به فرد نبودند.
-
In a cist at Brahunisary in the Kildalton area there was a skeleton and a large quantity of flint flakes and chips.
در یک کیست در Brahunisary در منطقه Kildalton یک اسکلت و مقدار زیادی از سنگ چخماق و تراشه وجود داشت.
-
Pierry derives its name from a stratum of flint in the subsoil which reputedly gives its wine a marked flinty taste.
Pierry نام خود را از لایه ای از سنگ چخماق در زیر خاک گرفته است که ظاهراً به شراب آن طعم چخماق مشخصی می دهد.
-
در سافولک، بیشتر ویلاها دارای پایه هایی از سنگ یا سنگ چخماق، با قاب تایمر یا دیوارهای سفالی بودند.
-
Opposite were the elegant backs of Victorian houses, their grey bricks swelling into bow-windows, the roof-tiles glistening like wet flint.
روبهرو پشتیهای زیبای خانههای ویکتوریایی قرار داشت، آجرهای خاکستری آنها به صورت پنجرههای کمانی متورم شده بود، کاشیهای سقف مانند سنگ چخماق خیس میدرخشیدند.
synonyms - مترادف
-
flint stone
سنگ چخماق
-
chert
چرت
-
quartz
کوارتز