word - لغت

follower || دنباله رو

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈfɒləʊə(r)/

UK :

/ˈfɑːləʊər/

US :

family - خانواده

following
ذیل
follow
دنبال کردن

google image

نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [follower] در گوگل

description - توضیح

  • someone who believes in a particular system of ideas, or who supports a leader who teaches these ideas


    کسی که به سیستم خاصی از ایده ها اعتقاد دارد یا از رهبری که این ایده ها را آموزش می دهد حمایت می کند

  • someone who looks at the messages sent by a particular person using the social networking service Twitter


    کسی که به پیام های ارسال شده توسط یک شخص خاص با استفاده از سرویس شبکه اجتماعی توییتر نگاه می کند


  • شرکت یا محصولی که در بازار خاصی جزء اصلی ترین ها نبوده و سهم زیادی از بازار ندارد


  • شرکت یا محصولی که از نظر فنی کمتر از سایرین پیشرفته است


  • کسی که علاقه زیادی به چیزی دارد

  • someone who supports, admires, or believes in a particular person group or idea


    کسی که از یک فرد، گروه یا ایده خاص حمایت، تحسین یا اعتقاد دارد

  • a person who does what someone else does or suggests doing


    شخصی که کاری را انجام می دهد که شخص دیگری انجام می دهد یا پیشنهاد می کند

  • someone who chooses to see a particular person's posts (= messages) on Twitter™ (= a website where people can publish short remarks or pieces of information)


    شخصی که انتخاب می‌کند پست‌های یک شخص خاص (= پیام‌ها) را در Twitter™ ببیند (= وب‌سایتی که در آن افراد می‌توانند اظهارات کوتاه یا اطلاعاتی را منتشر کنند)

  • someone who obeys or supports another person or that person’s ideas


    کسی که از ایده های شخص دیگر یا آن شخص اطاعت یا حمایت می کند


  • شخصی که به چیزی علاقه فعال دارد

  • a company or product that only makes new changes, enters a market etc. after other companies or products have done this first


    شرکت یا محصولی که فقط بعد از اینکه شرکت ها یا محصولات دیگر این کار را انجام دادند، تغییرات جدید ایجاد می کند، وارد بازار می شود و غیره

  • a person who watches something closely to see how it develops


    شخصی که چیزی را از نزدیک تماشا می کند تا ببیند چگونه پیشرفت می کند

  • Duke lost the governor's race but his followers want him to run for president.


    دوک در رقابت فرمانداری شکست خورد، اما پیروانش می خواهند که او برای ریاست جمهوری نامزد شود.

  • His followers all walk along with him.


    پیروانش همگی با او راه می روند.

  • A huge and devoted group of followers pay $ 39 a head to attend her motivational hotel seminars.


    یک گروه بزرگ و فداکار از فالوورها برای شرکت در سمینارهای انگیزشی هتل 39 دلار سرانه پرداخت می کنند.

  • Some of Biko's followers resented his friendship with a white journalist.


    برخی از پیروان بیکو از دوستی او با یک روزنامه نگار سفیدپوست ناراحت بودند.

  • the followers of Mahatma Gandhi


    پیروان مهاتما گاندی

example - مثال

  • the followers of Mahatma Gandhi


    پیروان مهاتما گاندی

  • keen followers of football


    پیروان مشتاق فوتبال

  • a follower of fashion


    یک پیرو مد

  • This book is only for the dedicated follower of modernist architecture.


    این کتاب فقط برای پیروان فداکار معماری مدرنیستی است.

  • She is a leader not a follower.


    او یک رهبر است، نه یک پیرو.

  • a celebrity with thousands of followers on Twitter


    یک سلبریتی با هزاران دنبال کننده در توییتر

  • The minister has failed to heal a split among his followers.


    وزیر نتوانست شکاف میان پیروان خود را التیام بخشد.

  • She still has many loyal followers.


    او هنوز هم پیروان وفادار زیادی دارد.

  • The myth says that he led a small band of followers to seek their fortune in distant lands.


    اسطوره می گوید که او گروه کوچکی از پیروان را رهبری کرد تا ثروت خود را در سرزمین های دور جستجو کنند.

  • He is often referred to as a follower of Darwin.


    اغلب از او به عنوان پیرو داروین یاد می شود.

  • a true follower of Islam


    پیرو واقعی اسلام

  • They are keen followers of their local team.


    آنها پیروان مشتاق تیم محلی خود هستند.

  • a follower of Jesus


    یکی از پیروان عیسی

  • followers of the Dalai Lama/Buddhism


    پیروان دالایی لاما/بودیسم

  • Be a leader not a follower!


    رهبر باشید نه پیرو!

  • She has over 100,000 followers on Twitter.


    او بیش از 100000 دنبال کننده در توییتر دارد.

  • The newly elected governor appeared overcome with emotion as he thanked his followers.


    فرماندار تازه منتخب در حالی که از پیروان خود تشکر می کرد، غرق در احساسات به نظر می رسید.

  • They are enthusiastic followers of their local team.


    شرکت های حقوقی در تجارت پیشرو نیستند، آنها پیرو هستند.

  • Law firms are not leaders in business they are followers.


    تحلیل ما از دیدگاه آلمان به عنوان پیرو سریع فناوری های تجارت الکترونیک پشتیبانی می کند.

  • Our analysis supports the view of Germany as a fast follower of e-commerce technologies.


    یک صنعت/یک پیرو بازار

  • an industry/a market follower


    ما مدت هاست که دنبال کننده شرکت مالی معدن بوده ایم که سهام آن اخیراً به 61p افزایش یافته است.

  • We have long been followers of the mining finance company whose shares have recently soared to 61p.


    اگر شما یکی از بسیاری از سرمایه گذارانی هستید که سهام شرکت را خریداری کرده اند، بدون شک یکی از پیروان مشتاق قیمت مس شده اید.

  • If you are one of the many investors who has bought shares in the company no doubt you've become a keen follower of the copper price.


synonyms - مترادف

  • attendant


    خدمتکار

  • servant


    خدمتگزار

  • henchman


    پیرو


  • دستیار

  • sidekick


    شخص همکار و زیردست

  • lackey


    لاکی

  • helper


    یاور

  • retainer


    نگهدارنده

  • minion


    مینیون

  • vassal


    رعیت

  • acolyte


    متصدی


  • صفحه

  • cohort


    گروه

  • toady


    وزغ

  • squire


    اسکویر


  • ماهواره

  • stooge


    گیره دار

  • protege


    تحت حمایت

  • sycophant


    ادم چاپلوس

  • companion


    همراه و همدم

  • devotee


    فداکار

  • liegeman


    liegeman

  • pursuivant


    تعقیب کننده

  • bootlicker


    چکمه خوار

  • hanger-on


    آویز

  • camp follower


    پیرو اردوگاه

  • subordinate


    تابع


  • مشاور


  • قائم مقام

  • gofer


    گوفر

  • underling


    زیر دست

antonyms - متضاد


  • رهبر

  • coryphaeus


    کوریفئوس

  • antagonist


    آنتاگونیست

  • contender


    مدعی


  • دشمن

  • foe


    گورو

  • guru


    مرشد

  • mentor


    حریف


  • رقیب

  • rival


    سنگالی

  • svengali


    سوامی

  • swami


    معلم


  • معلم خصوصی

  • tutor


    مدیر

  • adversary


    مخالفت


  • مالک


  • مربی


  • مدرس


  • استاد


  • pedagogUK


  • کارشناس آموزشی

  • lecturer


    دان


  • دستور دهنده

  • pedagogueUK


    مدیر مدرسه

  • trainer


    علمی

  • educationist


  • don


  • preceptor


  • schoolmaster



  • educationalist