word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
google image
description - توضیح
-
someone who believes in a particular system of ideas, or who supports a leader who teaches these ideas
کسی که به سیستم خاصی از ایده ها اعتقاد دارد یا از رهبری که این ایده ها را آموزش می دهد حمایت می کند
-
someone who looks at the messages sent by a particular person using the social networking service Twitter
کسی که به پیام های ارسال شده توسط یک شخص خاص با استفاده از سرویس شبکه اجتماعی توییتر نگاه می کند
-
a company or product which is not one of the main ones in a particular market and does not have a large share of the market
شرکت یا محصولی که در بازار خاصی جزء اصلی ترین ها نبوده و سهم زیادی از بازار ندارد
-
شرکت یا محصولی که از نظر فنی کمتر از سایرین پیشرفته است
-
کسی که علاقه زیادی به چیزی دارد
-
کسی که از یک فرد، گروه یا ایده خاص حمایت، تحسین یا اعتقاد دارد
-
شخصی که کاری را انجام می دهد که شخص دیگری انجام می دهد یا پیشنهاد می کند
-
someone who chooses to see a particular person's posts (= messages) on Twitter™ (= a website where people can publish short remarks or pieces of information)
شخصی که انتخاب میکند پستهای یک شخص خاص (= پیامها) را در Twitter™ ببیند (= وبسایتی که در آن افراد میتوانند اظهارات کوتاه یا اطلاعاتی را منتشر کنند)
-
کسی که از ایده های شخص دیگر یا آن شخص اطاعت یا حمایت می کند
-
شخصی که به چیزی علاقه فعال دارد
-
a company or product that only makes new changes, enters a market etc. after other companies or products have done this first
شرکت یا محصولی که فقط بعد از اینکه شرکت ها یا محصولات دیگر این کار را انجام دادند، تغییرات جدید ایجاد می کند، وارد بازار می شود و غیره
-
شخصی که چیزی را از نزدیک تماشا می کند تا ببیند چگونه پیشرفت می کند
-
دوک در رقابت فرمانداری شکست خورد، اما پیروانش می خواهند که او برای ریاست جمهوری نامزد شود.
-
پیروانش همگی با او راه می روند.
-
یک گروه بزرگ و فداکار از فالوورها برای شرکت در سمینارهای انگیزشی هتل 39 دلار سرانه پرداخت می کنند.
-
برخی از پیروان بیکو از دوستی او با یک روزنامه نگار سفیدپوست ناراحت بودند.
-
پیروان مهاتما گاندی
example - مثال
-
پیروان مهاتما گاندی
-
پیروان مشتاق فوتبال
-
یک پیرو مد
-
این کتاب فقط برای پیروان فداکار معماری مدرنیستی است.
-
او یک رهبر است، نه یک پیرو.
-
یک سلبریتی با هزاران دنبال کننده در توییتر
-
وزیر نتوانست شکاف میان پیروان خود را التیام بخشد.
-
او هنوز هم پیروان وفادار زیادی دارد.
-
اسطوره می گوید که او گروه کوچکی از پیروان را رهبری کرد تا ثروت خود را در سرزمین های دور جستجو کنند.
-
اغلب از او به عنوان پیرو داروین یاد می شود.
-
پیرو واقعی اسلام
-
آنها پیروان مشتاق تیم محلی خود هستند.
-
یکی از پیروان عیسی
-
پیروان دالایی لاما/بودیسم
-
رهبر باشید نه پیرو!
-
او بیش از 100000 دنبال کننده در توییتر دارد.
-
فرماندار تازه منتخب در حالی که از پیروان خود تشکر می کرد، غرق در احساسات به نظر می رسید.
-
شرکت های حقوقی در تجارت پیشرو نیستند، آنها پیرو هستند.
-
تحلیل ما از دیدگاه آلمان به عنوان پیرو سریع فناوری های تجارت الکترونیک پشتیبانی می کند.
-
یک صنعت/یک پیرو بازار
-
an industry/a market follower
ما مدت هاست که دنبال کننده شرکت مالی معدن بوده ایم که سهام آن اخیراً به 61p افزایش یافته است.
-
اگر شما یکی از بسیاری از سرمایه گذارانی هستید که سهام شرکت را خریداری کرده اند، بدون شک یکی از پیروان مشتاق قیمت مس شده اید.
-
If you are one of the many investors who has bought shares in the company no doubt you've become a keen follower of the copper price.
synonyms - مترادف
-
attendant
خدمتکار
-
servant
خدمتگزار
-
henchman
پیرو
-
دستیار
-
sidekick
شخص همکار و زیردست
-
lackey
لاکی
-
helper
یاور
-
retainer
نگهدارنده
-
minion
مینیون
-
vassal
رعیت
-
acolyte
متصدی
-
صفحه
-
cohort
گروه
-
toady
وزغ
-
squire
اسکویر
-
ماهواره
-
stooge
گیره دار
-
protege
تحت حمایت
-
sycophant
ادم چاپلوس
-
companion
همراه و همدم
-
devotee
فداکار
-
liegeman
liegeman
-
pursuivant
تعقیب کننده
-
bootlicker
چکمه خوار
-
hanger-on
آویز
-
camp follower
پیرو اردوگاه
-
subordinate
تابع
-
مشاور
-
قائم مقام
-
gofer
گوفر
-
underling
زیر دست
antonyms - متضاد
-
رهبر
-
coryphaeus
کوریفئوس
-
antagonist
آنتاگونیست
-
contender
مدعی
-
دشمن
-
foe
گورو
-
guru
مرشد
-
mentor
حریف
-
رقیب
-
rival
سنگالی
-
svengali
سوامی
-
swami
معلم
-
معلم خصوصی
-
tutor
مدیر
-
adversary
مخالفت
-
مالک
-
مربی
-
مدرس
-
استاد
-
pedagogUK
-
کارشناس آموزشی
-
lecturer
دان
-
دستور دهنده
-
pedagogueUK
مدیر مدرسه
-
trainer
علمی
-
educationist
-
don
-
preceptor
-
schoolmaster
-
-
educationalist