word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
a statement of what is judged likely to happen in the future especially in connection with a particular situation or the expected weather conditions
بیانیه ای از آنچه که احتمال می رود در آینده اتفاق بیفتد، به ویژه در رابطه با یک موقعیت خاص، یا شرایط آب و هوایی مورد انتظار
-
برای گفتن آنچه انتظار دارید در آینده اتفاق بیفتد
-
بیانیه ای از آنچه که احتمال دارد در آینده اتفاق بیفتد
-
بیانیه ای از آنچه که احتمال می رود در آینده اتفاق بیفتد، بر اساس اطلاعاتی که اکنون دارید
-
بر اساس اطلاعاتی که اکنون دارید، قضاوت کنید که در آینده چه اتفاقی می افتد
example - مثال
-
economic forecasts
پیش بینی های اقتصادی
-
پیشبینی هواشناسی میگوید اواخر امروز باران میبارد.
-
آنها کاهش زیادی در بیکاری در دو سال آینده پیش بینی می کنند.
-
برای امشب بارش برف پیش بینی شده است.
-
پیش بینی می شود قیمت نفت در سال جاری کمتر از دو درصد افزایش یابد.
-
برای فردا بارش شدید باران پیش بینی می شود.
-
دولت پیش بینی می کند که نرخ بیکاری همچنان کاهش یابد.
-
یک پیش بینی آب و هوا
-
او از ارائه پیشبینی در مورد اینکه چه زمانی 365 احتمالاً برای سهامداران سود میآورد، خودداری کرد.
-
CBI همچنین پیش بینی رشد اقتصادی خود را در سال آینده از 2.7 درصد به 2.4 درصد کاهش داد.
-
این شرکت امیدوار است در سال جاری به رشد 4 درصدی خود دست یابد.
-
در مورد مسکن و مشاغل، پیشبینی بودجه بهبود کمی را به این زودی پیشبینی میکند.
-
The Treasury's summer economic forecast warned of a rise in underlying inflation by the end of the year.
پیش بینی اقتصاد تابستانی وزارت خزانه داری نسبت به افزایش تورم اساسی تا پایان سال هشدار داد.
-
a bleak/gloomy forecast
یک پیش بینی تیره و تار
-
این شرکت همچنان رشد 2 درصدی قیمت مسکن در سال آینده را پیش بینی می کند.
-
تحلیلگران سود امسال را 8.8 میلیون یورو پیش بینی کردند.
-
پیش بینی می شود سود عملیاتی کمتر از انتظارات قبلی در 3 میلیون دلار باشد.
-
The Chancellor is forecasting that inflation will remain on target at 2.5% in each of the next three years.
صدراعظم پیش بینی می کند که تورم در هر یک از سه سال آینده روی هدف 2.5 درصد باقی بماند.
synonyms - مترادف
-
predictions
پیش بینی ها
-
prophecies
پیشگویی ها
-
auguries
فال
-
prognostication
پیش بینی
-
prognoses
پیش بینی می کند
-
foretellings
فال گویی ها
-
prognostics
واکسیناسیون ها
-
soothsayings
نشانه ها
-
vaticinations
پیشگویی
-
signs
هشدارها
-
presagings
بدنه ها
-
warnings
هشدارهای قبلی
-
bodements
سیگنال ها
-
forecastings
بازیگران
-
forewarnings
آینده نگری
-
signals
طرح ریزی
-
divination
توکن ها
-
casts
دانایی
-
foretokens
برآوردها
-
predictings
محاسبه
-
foresight
پیش اندیشی ها
-
prevision
حدس می زند
-
projection
-
tokens
-
foreseeings
-
prescience
-
estimates
-
anticipations
-
calculation
-
forethoughts
-
guesses
antonyms - متضاد
-
hindsight
واپس نگری
-
ignorance
جهل
-
postmortems
پس از مرگ
-
thoughtlessness
بی فکری