word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
a place where metals are melted and poured into moulds (=hollow shapes) to make parts for machines, tools etc
مکانی که در آن فلزات ذوب می شوند و در قالب ها (=شکل های توخالی) ریخته می شوند تا قطعات ماشین آلات، ابزار و غیره ساخته شوند.
-
a factory where metal is melted and poured into specially shaped containers to produce objects such as wheels and bars
کارخانه ای که در آن فلز ذوب شده و در ظروف مخصوص ریخته می شود تا اشیایی مانند چرخ و میله تولید شود.
-
a factory where metal is melted and poured into specially shaped containers to produce machine parts
کارخانه ای که در آن فلز ذوب می شود و در ظروف مخصوص ریخته می شود تا قطعات ماشین تولید شود
-
کارخانه ای که در آن فلز ذوب شده و در ظروف مخصوص ریخته می شود تا اشیا تولید شود
-
کارخانه ای که ریزتراشه تولید می کند
-
این قطعات در ریخته گری در آلاباما در برنز، آلومینیوم یا آهن ریخته می شوند.
-
قالب ساز که یک کارگر ریخته گری بود، قالبی را ساخت که ریخته گری را انجام داد.
-
His whimsical creations incorporate the antique wood letters and foundry type from a Montana newspaper he published in the 1960s.
خلاقیت های عجیب او شامل حروف چوبی عتیقه و نوع ریخته گری از روزنامه مونتانا است که او در دهه 1960 منتشر کرد.
-
کارخانه ریخته گری زنگ برای عموم آزاد نیست.
-
Around 1876 Constance demolished the majority of the old foundry buildings, and built the present Camp Mill.
در حدود سال 1876 کنستانس اکثر ساختمان های ریخته گری قدیمی را ویران کرد و کمپ میل فعلی را ساخت.
-
Features clearly cast in Harvey's foundry include the iron balustrade over the porch and the balusters of the main staircase.
ویژگی هایی که به وضوح در ریخته گری هاروی وجود دارد شامل نرده آهنی بالای ایوان و نرده های راه پله اصلی است.
-
Hundreds of state-owned companies, from the telephone monopoly to steel foundries, have been sold in the past decade.
صدها شرکت دولتی، از انحصار تلفن گرفته تا ریخته گری فولاد، در دهه گذشته فروخته شده اند.
-
Vitesse Semiconductor Corp is the foundry.
Vitesse Semiconductor Corp کارخانه ریخته گری است.
example - مثال
-
an iron foundry
یک ریخته گری آهن
-
foundry workers
کارگران ریخته گری
-
یک کارخانه شکلات/سیگار/پوشاک
-
یک نیروگاه هسته ای
-
یک کارخانه تولیدی
-
a cotton/paper/textile/woollen mill
یک کارخانه پنبه / کاغذ / نساجی / پشم
-
a brickworks
یک آجرکاری
-
a steelworks
یک کارخانه فولاد
-
مواد اولیه با بارج به محل کار منتقل می شد.
-
a shipyard
یک کارخانه کشتی سازی
-
یک کارگاه تعمیر خودرو
-
کوره های الکتریکی تقریباً به طور انحصاری در ریخته گری فولاد استفاده می شود.
-
این شرکت که با کارخانه های ریخته گری تراشه قرارداد دارد، انتظار دارد تا پایان سال ظرفیت تولید خود را دو برابر کند.
synonyms - مترادف
-
کارخانه
-
forge
ساختن
-
fab
عالی
-
آثار
-
گیاه
-
کارگاه
-
mill
کارخانه ای
-
manufactory
فروشگاه
-
واحد صنعتی
-
حیاط
-
واحد تجاری
-
اتاق کار
-
workroom
گاراژ
-
عرق خوری
-
sweatshop
آزمایشگاه
-
طبقه مغازه
-
مجتمع تولیدی
-
انبار
-
warehouse
نعناع
-
mint
محل کار
-
امکانات تولید
-
ماشین سازی
-
خط تولید
-
assembly line
کارخانه فرآوری
-
processing plant
آتلیه
-
atelier
کارخانه کشتی سازی
-
shipyard
مرکز صنعتی
-
industrial centre
استودیو
-
فضای کار
-
workplace
-
workspace