word - لغت

frightened || وحشت زده

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈfraɪtnd/

UK :

/ˈfraɪtnd/

US :

family - خانواده

fright
ترس
frighteners
ترسناک ها
frightening
ترسناک
frightful
ترساندن
frighten
به طرز وحشتناکی
frighteningly
---
frightfully
---

google image

نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frightened] در گوگل

description - توضیح


  • احساس ترس


  • احساس نگرانی به این دلیل که ممکن است صدمه دیده باشید یا ممکن است اتفاق بدی رخ دهد

  • frightened. Scared is less formal than frightened and is the usual word to use in everyday English


    وحشت زده. Scared کمتر رسمی است تا ترسیده و کلمه معمولی است که در انگلیسی روزمره استفاده می شود

  • frightened. Afraid sounds more formal than frightened or scared


    وحشت زده. ترس بیشتر رسمی به نظر می رسد تا ترس یا ترس


  • می ترسید و نگران بود که ممکن است اتفاق بدی بیفتد


  • می ترسید که ممکن است اتفاق بدی بیفتد

  • very frightened


    خیلی ترسیده

  • very frightened – used especially when you are so frightened that you cannot think or move


    بسیار ترسیده - مخصوصاً زمانی استفاده می شود که شما آنقدر ترسیده اید که نمی توانید فکر کنید یا حرکت کنید


  • اگر کاری را با وحشت انجام دهید، آن را انجام می دهید زیرا بسیار ترسیده اید


  • احساس ترس یا نگرانی

  • She stepped off the pavement, and a car with squealing brakes drove her back again frightened and flustered.


    او از سنگفرش خارج شد و ماشینی با ترمزهای جیغ زده او را دوباره با ترس و گیج به عقب راند.

  • She was frightened, and she sank to the ground.


    او ترسیده بود و روی زمین فرو رفت.

  • a frightened animal


    یک حیوان ترسیده

  • Two frightened children were hiding in a corner of the room.


    دو کودک ترسیده در گوشه ای از اتاق پنهان شده بودند.

  • She stared up into the big frightened eyes.


    او به چشمان درشت ترسیده خیره شد.

  • I was frightened in case anyone came in.


    من ترسیدم که کسی وارد شود.

  • Don't be frightened, it's only thunder.


    نترسید، این فقط رعد و برق است.

  • I was frightened my parents would get divorced, and wished that there was something I could do to make them happy again.


    من می ترسیدم والدینم طلاق بگیرند و آرزو می کردم که کاش کاری می توانستم انجام دهم تا دوباره آنها را خوشحال کنم.

  • A lot of people are frightened of dentists.


    بسیاری از مردم از دندانپزشکان می ترسند.

  • He was frightened of making mistakes.


    او از اشتباه کردن می ترسید.

  • Are you frightened of the dark?


    آیا از تاریکی می ترسید؟

  • Alice kept perfectly still frightened that the dog might attack her.


    آلیس کاملاً بی حرکت ماند، از ترس اینکه ممکن است سگ به او حمله کند.

  • I was frightened to move in case the branch broke.


    می ترسیدم در صورت شکستن شاخه حرکت کنم.

example - مثال

  • a frightened child


    یک کودک ترسیده

  • Don't be frightened.


    نترس

  • He sounded frightened.


    صدایش ترسیده بود.

  • What are you frightened of?


    از چه می ترسی؟

  • I'm frightened of walking home alone in the dark.


    من از اینکه تنها در تاریکی به خانه بروم می ترسم.

  • I was nervous and frightened about the future.


    عصبی بودم و از آینده می ترسیدم.

  • She said she was frightened about having the baby.


    او گفت که از بچه دار شدن می ترسد.

  • I'm too frightened to ask him now.


    الان خیلی میترسم ازش بپرسم

  • She was frightened that the plane would crash.


    او می ترسید که هواپیما سقوط کند.

  • I'm frightened for him (= that he will be hurt etc.).


    من بر او بیمناکم (= صدمه ببیند و غیره).

  • I'd never do that. I'd be frightened to death.


    من هرگز این کار را نمی کنم. من تا حد مرگ می ترسم

  • I was scared out of my wits!


    من از عقلم ترسیدم!

  • The latest news has scared the wits out of investors.


    آخرین اخبار عقل سرمایه گذاران را ترسانده است.

  • There’s nothing to be afraid of.


    چیزی برای ترسیدن وجود ندارد

  • Aren’t you afraid (that) you’ll fall?


    نمی ترسی (از اینکه) بیفتی؟

  • She was frightened that the glass would break.


    او می ترسید که شیشه بشکند.

  • The thieves got scared and ran away.


    دزدها ترسیدند و فرار کردند.

  • I was terrified (that) she wouldn’t come.


    من می ترسیدم (که) او نمی آید.

  • She looked at him with wide terrified eyes.


    با چشمان درشت و وحشت زده به او نگاه کرد.

  • She was alarmed at the prospect of travelling alone.


    او از احتمال سفر به تنهایی نگران بود.

  • You’re just being paranoid.


    شما فقط پارانوئید هستید

  • I got frightened when he lost his temper.


    وقتی عصبانی شد ترسیدم.

  • Most of us are frightened by our emotions.


    بسیاری از ما از احساسات خود می ترسیم.

  • I'm rather frightened of dogs.


    من بیشتر از سگ ها می ترسم.

  • My friend is too frightened of my father to come to our house.


    دوست من آنقدر از پدرم می ترسد که نمی تواند به خانه ما بیاید.

  • Simon was badly frightened at the result of his action.


    سیمون از نتیجه اقدام خود به شدت ترسیده بود.

  • She gets frightened when he shouts at her.


    وقتی او سر او فریاد می زند می ترسد.

  • The police officer found a frightened child in the hut.


    افسر پلیس کودکی ترسیده را در کلبه پیدا کرد.

  • Are you frightened of spiders?


    آیا از عنکبوت ها می ترسید؟

  • I was frightened (that) you would fall.


    ترسیدم (از اینکه) بیفتی.

  • Don't be frightened to complain if the service is bad.


    اگر سرویس بد است از شکایت نترسید.

synonyms - مترادف


  • می ترسد

  • alarmed


    هشدار داد


  • ترسیده

  • terrified


    وحشت زده

  • shocked


    بهت زده

  • terrorisedUK


    وحشت زده انگلستان

  • terrorizedUS


    ایالات متحده را به وحشت انداخت

  • cowed


    منجمد

  • frozen


    متحجر شده

  • affrighted


    مبهوت

  • dismayed


    بی اعصاب

  • panicky


    شرمنده

  • petrified


    متلاطم

  • startled


    ترسناک

  • unnerved


    hysteric

  • abashed


    هیستریک

  • flustered


    مشتاق

  • terror-stricken


    پروانه ها

  • aghast


    جوجه

  • fearful


    مرغ دل

  • horrified


    عروس دریایی

  • horror-struck


  • hysteric


  • hysterical


  • scary


  • spooked


  • anxious


  • butterflies



  • chicken-hearted


  • jellyfish


antonyms - متضاد

  • fearless


    بی باک

  • unafraid


    بدون ترس

  • bold


    پررنگ

  • brave


    شجاع

  • calm


    آرام

  • comforted


    دلداری داد


  • سرد

  • courageous


    خوشحال


  • شجاعانه

  • valiant


    سرانداز

  • daring


    قهرمانانه

  • dauntless


    جسور

  • heroic


    دلیر

  • gallant


    تزلزل ناپذیر

  • gutsy


    خمیری

  • plucky


    شیر دل

  • undaunted


    دلخراش

  • unflinching


    گلوله دار

  • doughty


    چاق و چله

  • audacious


    بداخلاق

  • lionhearted


    سرسخت

  • mettlesome


    ریگ دار

  • ballsy


    منقبض نشدن

  • stout


    عصبی

  • spunky


    بازی

  • stouthearted


    باهوش

  • gritty


  • unshrinking


  • nervy



  • dashing