word - لغت

frown || اخم

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/fraʊn/

UK :

/fraʊn/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [frown] در گوگل

description - توضیح

  • to make an angry unhappy, or confused expression moving your eyebrows together


    برای ایجاد حالت عصبانیت، ناراحتی یا گیج، ابروهای خود را به هم نزدیک کنید

  • the expression on your face when you move your eyebrows together because you are angry unhappy, or confused


    حالت صورت شما وقتی ابروهایتان را به دلیل عصبانیت، ناراضی یا سردرگمی به هم می‌چرخانید.

  • to bring your eyebrows together so that there are lines on your face above your eyes, often while turning the corners of your mouth downwards, showing that you are annoyed, worried sad or thinking hard


    ابروهایتان را به هم نزدیک کنید تا خطوطی روی صورتتان در بالای چشمتان وجود داشته باشد، اغلب در حالی که گوشه‌های دهانتان را به سمت پایین می‌چرخانید، که نشان می‌دهد شما عصبانی، نگران، غمگین یا سخت فکر می‌کنید.

  • an expression in which you bring your eyebrows together so that there are lines on your face above your eyes, often while turning the corners of your mouth downwards, showing that you are annoyed, worried sad or thinking hard


    حالتی که در آن ابروهایتان را به هم نزدیک می کنید تا خطوطی روی صورتتان در بالای چشمانتان وجود داشته باشد، اغلب در حالی که گوشه های دهانتان را به سمت پایین می چرخانید، نشان می دهد که شما آزرده، نگران، غمگین یا به سختی فکر می کنید.

  • to bring your eyebrows together so that lines appear on your face above your eyes, in an expression of anger disapproval, or worry


    ابروهایتان را به هم نزدیک کنید تا خطوطی در بالای چشمانتان روی صورتتان ظاهر شود که به نشانه عصبانیت، عدم تایید یا نگرانی است.

  • Well this was obviously a job for Joanna, but ... She frowned.


    خب، معلوم است که این یک شغل برای جوانا بود، اما ... او اخم کرد.

  • No that wasn't quite true she corrected herself frowning.


    نه، این کاملاً درست نبود، او با اخم خود را اصلاح کرد.

  • Mr Bonner frowned and pursed his lips, but said nothing.


    آقای بونر اخم کرد و لب هایش را به هم فشرد، اما چیزی نگفت.

  • Sheila saw Al frown as he read the letter.


    شیلا هنگام خواندن نامه ال را اخم کرد.

  • Mrs Gold frowned at the children, who were getting mud all over their clothes.


    خانم گلد به بچه ها که تمام لباس هایشان گل شده بود اخم کرد.

  • Paul frowned but said nothing.


    پل اخم کرد اما چیزی نگفت.

  • Dorothea frowned into the mirror above the sink.


    دوروتیا در آینه بالای سینک اخم کرد.

  • They have frowned on the extraction of dowries from the parents of brides.


    در گرفتن جهیزیه از پدر و مادر عروس ها اخم کرده اند.

  • Victorian propriety would have frowned upon such individual excesses.


    شایستگی ویکتوریایی چنین افراط و تفریط فردی را نادیده می گرفت.

  • It must be remembered that if we take two plants frown vegetatively from the same plant they will also be self-sterile.


    باید به خاطر داشت که اگر دو گیاه را به صورت رویشی از یک گیاه اخم کنیم، آنها نیز خود عقیم خواهند شد.

example - مثال

  • What are you frowning at me for?


    برای چی به من اخم می کنی؟

  • She frowned with concentration.


    با تمرکز اخم کرد.

  • ‘I don't understand,’ she frowned.


    اخم کرد: نمی فهمم.

  • He frowned with annoyance.


    با ناراحتی اخم کرد.

  • He looked at the coded message frowning in concentration.


    با تمرکز اخم هایش به پیام رمز شده نگاه کرد.

  • She studied the letter frowning thoughtfully.


    نامه را مطالعه کرد و متفکرانه اخم کرد.

  • By then the customer was frowning impatiently.


    در آن زمان مشتری با بی حوصلگی اخم کرده بود.

  • She frowned at me clearly annoyed.


    او به من اخم کرد، به وضوح عصبانی است.

  • He frowned as he read the instructions, as if puzzled.


    در حالی که دستورالعمل ها را می خواند، اخم هایش را در هم می کشید، انگار که متحیر شده بود.

  • Leave me alone! she said with a frown.


    بزار تو حال خودم باشم! با اخم گفت

  • For a moment he had frowned and looked annoyed.


    یک لحظه اخم کرده بود و عصبانی به نظر می رسید.

  • Pierre’s mouth tightened with a small frown.


    دهان پیر با اخم کوچکی سفت شد.

synonyms - مترادف

  • glower


    درخشنده

  • scowl


    اخم کردن

  • lour


    لور

  • glare


    تابش خیره کننده

  • grimace


    ادا و اصول

  • pout


    نفخ

  • gloom


    تاریکی


  • پایین تر

  • sulk


    اخم

  • look sullen


    عبوس نگاه کن

  • look daggers


    خنجر نگاه کن


  • یک صورت بکش


  • چهره بساز

  • contort one's face


    کج کردن صورت

  • knit brows


    ابروهای بافتنی

  • look stern


    خشن نگاه کن


  • سوزش آهسته انجام دهید


  • به کسی خیره مرگ کن


  • به کسی نگاه کثیف کردن

  • knit your brow


    پیشانی خود را ببافید


  • نگاهی کثیف ببخش

  • give the evil eye


    چشم بد بده

  • furrow one's brows


    ابروهای خود را شیار کن

  • wince


    چنگ زدن

  • glout


    گلوت

  • glunch


    غذا خوردن

  • contort


    به هم ریختن

  • darken


    تاریک کردن


  • خیره شدن

  • stare angrily


    با عصبانیت خیره شوید


  • عصبانی نگاه کن

antonyms - متضاد


  • لبخند

  • beam


    پرتو

  • grin


    پوزخند


  • تایید

  • condone


    گذشت


  • تشويق كردن

  • smirk


    پوزخند زدن

  • smile broadly


    گشاد لبخند بزن

  • be all smiles


    همه لبخند بزنند

  • grin from ear to ear


    از گوش تا گوش پوزخند


  • از گوش به گوش لبخند بزن

  • grin like a Cheshire cat


    مثل گربه چشایر پوزخند بزن

  • beautify


    زیبا کردن