word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
کیکی که در آن میوه های خشک وجود دارد
-
کسی که بیمار روانی است یا رفتار عجیبی دارد
-
کیک حاوی مقدار زیادی میوه خشک مانند کشمش
-
یک کلمه توهین آمیز برای فردی که یک بیماری روانی دارد
-
یک کیک حاوی میوه های کوچک خشک شده یا قندی، آجیل و ادویه جات
-
یک فرد دیوانه یا غیرعادی
-
Vivid memories of her childhood holidays go on and on about birthday cakes, pumpkin pies, fruitcakes, and homemade candy.
خاطرات روشن از تعطیلات کودکی او در مورد کیک تولد، کیک کدو تنبل، کیک میوه، و آب نبات خانگی ادامه دارد.
-
من فکر کردم که او باید یک کیک میوه ای واقعی برای نوشتن چنین نامه ای باشد.
-
They're largely similar to the Christmas versions but minus the fruitcake and cards and plus beach bags and sun hats.
آنها تا حد زیادی شبیه به نسخه های کریسمس هستند اما منهای کیک میوه و کارت و به علاوه کیف های ساحلی و کلاه های آفتاب.
-
او قرار نبود این کیک میوه ای را نشان دهد عصبی بود.
example - مثال
-
به آشپزخانه رفت تا کیک میوه بیاورد.
-
من عاشق گیلاس هستم، اما هرگز آنها را در کیک میوه نمی گذارم.
-
همسرش یک کیک میوه ای واقعی است، اما آنها با هم عالی هستند.
synonyms - مترادف
-
مهره
-
nutcase
آجیل
-
lunatic
دیوانه
-
maniac
گلدان
-
crackpot
میل لنگ
-
crank
غمگین
-
loony
نوتر
-
nutter
عجیب و غریب
-
weirdo
کوک
-
لون
-
kook
توپ عجیب و غریب
-
loon
واکو
-
oddball
مغز ترک خورده
-
wacko
مریض
-
crackbrain
احمق
-
sicko
گلوله پیچ
-
whacko
ترک
-
fool
روانی
-
screwball
بیمار روانی
-
کدنویس
-
eccentric
پوسته پوسته شدن
-
psycho
مسابقه
-
psychopath
حشره
-
zany
شخصیت
-
codger
-
flake
-
oddity
-
quiz
-
sickie
-
bug
-
antonyms - متضاد
-
sane person
فرد عاقل