word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
اقامتگاه مبله (= اجاره کامل با مبلمان)
-
خانه به سادگی مبله بود.
-
His rooms were comfortably furnished.
اتاق هایش به راحتی مبله بود.
-
آپارتمان کاملا مبله است.
-
The villa was expensively furnished throughout.
این ویلا در کل مبله گران قیمت بود.
-
او به دنبال یک آپارتمان مبله/آپارتمان است.
-
خانه آنها گران قیمت مبله است.
-
او در حال تلاش برای اجاره یک آپارتمان مبله است.
synonyms - مترادف
-
equipped
مجهز بودن
-
fitted out
تعبیه شده
-
well-appointed
به خوبی منصوب شده است
-
provided
ارائه شده است
-
outfitted
مجهز شده
-
supplied
عرضه شده است
-
accoutered
حساب شده
-
مسلح
-
appointed
منصوب
-
accoutred
متعهد شده است
-
rigged out
تقلب شده
-
آماده
-
prepared
آماده شده
-
fortified
مستحکم
-
arrayed
آرایه شده است
-
implemented
اجرا شد
-
bedecked
تزئین شده
-
appareled
پوشاک
-
fitted
نصب شده
-
برپایی
-
decorated
تزئین شده است
-
installed
نصب شده است
-
endowed
وقف شده
-
suited up
مناسب
-
provided with
ارائه شده با
-
provided for
محافظت می شود
-
primed
حفاظت شده
-
guarded
تقویت شده است
-
protected
ساعد دار
-
strengthened
-
forearmed
antonyms - متضاد
-
unfurnished
بدون مبله
-
خالی
-
unarmed
غیر مسلح
-
stripped
برهنه شده
-
bare
برهنه