word - لغت

gag || دهان بستن

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ɡæɡ/

UK :

/ɡæɡ/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gag] در گوگل

description - توضیح


  • نمی توانید قورت دهید و احساس می کنید که می خواهید غذا را از معده خود بیرون بیاورید

  • to put a piece of cloth over someone’s mouth to stop them making a noise


    گذاشتن یک تکه پارچه روی دهان کسی برای جلوگیری از ایجاد صدا

  • to stop people saying what they want to say and expressing their opinions


    جلوی مردم را بگیریم که آنچه می خواهند بگویند و نظرات خود را بیان کنند


  • یک شوخی یا داستان خنده دار

  • a piece of cloth put over someone’s mouth to stop them making a noise


    تکه‌ای پارچه روی دهان کسی گذاشته می‌شود تا از ایجاد صدا جلوگیری کند

  • a piece of cloth that is tied around a person's mouth or put inside it in order to stop the person from speaking, shouting, or calling for help


    تکه پارچه ای که به دور دهان فرد بسته می شود یا داخل آن قرار می گیرد تا از صحبت کردن، فریاد زدن یا کمک خواستن جلوگیری کند.

  • a joke or funny story especially one told by a comedian (= person whose job is to make people laugh)


    یک شوخی یا داستان خنده دار، به ویژه داستانی که توسط یک کمدین گفته می شود (= شخصی که کارش خنداندن مردم است)

  • a trick played on someone or an action performed to entertain other people


    ترفندی که بر روی شخصی انجام می شود یا عملی که برای سرگرم کردن دیگران انجام می شود

  • to experience the sudden uncomfortable feeling of tightness in the throat and stomach that makes you feel like you are going to vomit


    برای تجربه احساس ناراحت کننده ناگهانی سفتی در گلو و معده که باعث می شود احساس کنید در حال استفراغ هستید

  • to put a gag on someone's mouth


    بستن دهان کسی


  • برای جلوگیری از صحبت یا نوشتن یک شخص یا سازمان در مورد یک موضوع خاص


  • برای انجام کاری بسیار مشتاق بودن


  • برای داشتن رابطه جنسی بسیار مشتاق بودن

  • a piece of cloth that is put over or in a person’s mouth to stop the person from speaking, shouting, or calling for help


    تکه پارچه ای که روی یا در دهان فرد گذاشته می شود تا از صحبت کردن، فریاد زدن یا درخواست کمک جلوگیری کند.

  • a joke or an amusing trick


    یک شوخی، یا یک ترفند سرگرم کننده

  • to experience the sudden uncomfortable feeling in the throat and stomach that makes you feel that you are going to vomit


    برای تجربه احساس ناگهانی و ناراحت کننده در گلو و معده که باعث می شود احساس کنید می خواهید استفراغ کنید

  • to put a piece of cloth over or in a person's mouth to stop the person from speaking, shouting, or calling for help


    قرار دادن یک تکه پارچه روی یا در دهان شخص برای جلوگیری از صحبت کردن، فریاد زدن یا درخواست کمک


  • من به سختی می توانستم ماهی را بدون آهک بخورم.

  • He tried to swallow but gagged.


    سعی کرد قورت بدهد اما دهانش را بست.

  • The price of these tickets is enough to make anyone gag.


    قیمت این بلیط‌ها به اندازه‌ای است که هر کسی را غافلگیر کند.

  • He half expected to see some naked tourist in the corner bound and gagged.


    نیمی از او انتظار داشت که توریستی برهنه را در گوشه ای ببیند، بسته و دهان بسته.

  • Time allowed 00:16 Read in studio Masked raiders have bound and gagged a shop manager before escaping with two thousand pounds cash.


    زمان مجاز 00:16 خواندن در استودیو مهاجمان نقابدار قبل از فرار با دو هزار پوند پول نقد، یک مدیر مغازه را بستند و دهانش را بستند.

  • I heard him gagging and coughing.


    صدای دهانش را شنیدم و سرفه می کرد.

  • He wailed and gagged as people walked by.


    در حالی که مردم از آنجا عبور می کردند، ناله می کرد و دهانش را می بست.

  • Janir took a sip of the medicine and gagged at the vile taste.


    جانیر جرعه ای از دارو را نوشید و از طعم ناپسند دهانش بند آمد.

  • They shouldered their paddles and again laughed, though this time the laughter was muted, gagged by the just-offshore wind.


    دست و پاهایشان را روی شانه انداختند و دوباره خندیدند، هرچند این بار خنده خاموش شد، بادی که در ساحل به دهان می‌آمد.

  • The prime minister has been accused of attempting to gag members of his government who do not agree with his policies.


    نخست‌وزیر متهم شده است که اعضای دولت خود را که با سیاست‌های او موافق نیستند، به دهان می‌کشد.

  • Talk about gagging on your Goobers.


    در مورد گوبرهای خود صحبت کنید.

  • Of course there are laws and restrictions to gag over but the record holds no particular shame.


    البته قوانین و محدودیت‌هایی برای غفلت وجود دارد، اما این رکورد شرم آور خاصی ندارد.

  • The mayor was accused of trying to gag the media.


    شهردار به تلاش برای تهمت زدن به رسانه ها متهم شد.

  • The government has once again used concerns about National Security' as an excuse to gag the press.


    دولت بار دیگر نگرانی‌های مربوط به «امنیت ملی» را بهانه‌ای برای دهان‌کوبی مطبوعات قرار داده است.

example - مثال

  • They tied him up and put a gag on him.


    او را بستند و بند انداختند.

  • a press gag


    یک گگ مطبوعاتی

  • a gag rule/order (= one given by a court of law)


    قاعده/دستور تهوع (= حکم صادر شده توسط دادگاه)

  • to tell/crack a gag


    گفتن/شکاف کردن

  • a running gag (= one that is regularly repeated during a performance)


    وقفه در حال اجرا (= موردی که به طور منظم در طول اجرا تکرار می شود)

  • It was just a gag—we didn't mean to upset anyone.


    این فقط یک تهوع بود - قصد نداشتیم کسی را ناراحت کنیم.

  • a mixture of wit and instant visual gags


    ترکیبی از شوخ طبعی و گگ های بصری فوری

  • a non-stop comedian, cracking gags by the dozen


    یک کمدین بی وقفه، که ده ها تن از خود راضی می کند

  • the movie's best gags


    بهترین گیج های فیلم

  • Her hands and feet were tied and a gag placed over her mouth.


    دست ها و پاهایش بسته شده بود و دهانش بند انداخته بود.

  • I did a few opening gags about the band that had played before me.


    من چند بار در مورد گروهی که قبل از من نواخته بود صحبت کردم.

  • Just the smell of liver cooking makes me gag.


    فقط بوی جگر پختن من را آزرده می کند.

  • I tried my best to eat it but the meat was so fatty I gagged on it.


    تمام تلاشم را کردم که آن را بخورم اما گوشت آنقدر چرب بود که دهانش را بند آوردم.

  • He was bound and gagged and left in a cell for three days.


    او را بستند و دهانش را بستند و سه روز در سلول رها کردند.

  • The media has obviously been gagged because nothing has been reported.


    رسانه ها بدیهی است که دهان خود را بسته اند زیرا چیزی گزارش نشده است.

  • I was gagging for a pint of cold lager.


    داشتم به دنبال یک پیمانه لیگر سرد می خندیدم.

  • You wait - he'll be gagging for it!


    شما صبر کنید - او برای آن دهانش را می بندد!

  • The thieves tied him to a chair and put a gag over his mouth.


    دزدان او را به صندلی بستند و دهانش را بند انداختند.

  • He used to write gags for a talk-show host.


    او عادت داشت برای یک مجری برنامه های گفت و گو می نوشت.

  • The smell of burning rubber made him gag.


    بوی سوختن لاستیک او را تهوع کرد.

  • He was left bound and gagged until the next morning.


    تا صبح روز بعد او را بسته و دهانش را بستند.

synonyms - مترادف

  • muzzle


    پوزه

  • binding


    الزام آور

  • curb


    محدود کردن


  • نوار

  • tie


    کراوات

  • restraint


    خویشتن داری - خودداری - پرهیز

  • sock


    جوراب


  • بسته بندی کردن


  • پوشش

  • cage


    قفس

  • envelope


    پاكت نامه

  • sheath


    غلاف


  • نگهبان

antonyms - متضاد

  • idle


    بیکار

  • laze


    تنبلی


  • باقی مانده

  • soothe


    آرام کردن