word - لغت

gloom || تاریکی

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ɡluːm/

UK :

/ɡluːm/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [gloom] در گوگل

description - توضیح


  • تاریکی تقریبا کامل


  • احساس غم و اندوه بزرگ و عدم امید

  • feelings of great unhappiness and loss of hope


    احساس ناراحتی شدید و از دست دادن امید


  • وضعیتی که در آن تقریبا تاریک است و به خوبی دیده نمی شود


  • بی امیدی


  • تاریکی یا تاریکی نزدیک

  • feelings of worry that things are bad and will not improve


    احساس نگرانی از اینکه اوضاع بد است و بهبود نمی یابد

  • She moved out of the sunlight that flooded in between the nettles and into the dank gloom of the main tunnel.


    او از نور خورشید که بین گزنه‌ها جاری شده بود بیرون رفت و به تاریکی تاریک تونل اصلی رفت.

  • He couldn't read in the dim gloom of the warehouse.


    در تاریکی تاریک انبار نمی توانست بخواند.

  • There was a sense of gloom in the city after the team's loss.


    بعد از باخت این تیم یک حس تیرگی در شهر حاکم شد.

  • The same sense of gloom and oppression.


    همان حس تیرگی و ظلم.

  • Once at lunch Margarett complained about the gloom of her bedroom.


    یک بار، هنگام ناهار، مارگارت از تاریکی اتاق خوابش شکایت کرد.

  • The bumblebees are still foraging from the chokecherry blossoms in the gloom.


    زنبورهای عسل هنوز از شکوفه‌های chokecherry در تاریکی در جستجوی غذا هستند.

  • A long-tailed, hawk-like bird emerged from the trees, dusky shape in the gloom.


    پرنده ای دم دراز و شبیه شاهین از درختان بیرون آمد که در تاریکی شکلی تاریک داشت.

  • Then the pines closed ranks again their tall red trunks glowing softly in the gloom of the afternoon.


    سپس کاج‌ها دوباره صف‌ها را بستند، تنه‌های قرمز بلندشان در تاریکی بعد از ظهر به آرامی می‌درخشیدند.

  • As my eyes accustomed to the gloom they began to make out details close by.


    همانطور که چشمان من به تاریکی عادت کرده بودند، شروع به کشف جزئیات از نزدیک کردند.

example - مثال

  • The gloom deepened as the election results came in.


    با آمدن نتایج انتخابات، تاریکی عمیق تر شد.

  • He remained sunk in gloom for several days.


    او چندین روز در تاریکی غرق شد.

  • An air of gloom and despondency settled over the household.


    هوای تاریکی و ناامیدی در خانه نشست.

  • We watched the boats come back in the gathering gloom.


    ما قایق ها را تماشا کردیم که در تاریکی جمع شده بودند.

  • Caroline peered into the gloom of the hallway.


    کارولین به تاریکی راهرو نگاه کرد.

  • Despite the obvious setbacks, it is not all doom and gloom for the England team.


    علیرغم ناکامی های آشکار، همه اینها برای تیم انگلیس غم و اندوه نیست.

  • Bosses piled on the agony with threats of more job losses.


    رؤسا با تهدید از دست دادن شغل بیشتر در رنج و عذاب انباشته شدند.

  • He was sunk in deep gloom at the prospect of being alone.


    او در غم و اندوهی عمیق غرق شده بود به امید تنها ماندن.

  • I sank into gloom and depression.


    در غم و افسردگی فرو رفتم.

  • Rumours of his ill health cast gloom over the celebrations.


    شایعات مبنی بر بد سلامتی او باعث تیرگی این جشن ها شد.

  • She felt gloom descend on her shoulders.


    احساس کرد تاریکی روی شانه هایش فرود آمده است.

  • She was in a deep gloom because not even a postcard had arrived from Ricky.


    او در تاریکی عمیقی فرو رفته بود زیرا حتی یک کارت پستال از ریکی نرسیده بود.

  • The nation was deep in gloom.


    ملت در تاریکی عمیق فرو رفته بود.

  • The news filled me with gloom.


    خبر غمگینم کرد.

  • There is a general gloom about the farming industry.


    یک تیرگی کلی در مورد صنعت کشاورزی وجود دارد.

  • When the gloom finally lifts, the pessimists will be surprised at how much has been going right.


    وقتی تاریکی بالاخره برطرف شد، بدبین ها از اینکه چقدر درست پیش رفته اند شگفت زده خواهند شد.

  • efforts to dispel their gloom


    تلاش برای رفع تیرگی آنها

  • the darkest feelings of gloom and despondency


    تاریک ترین احساسات تاریکی و ناامیدی


  • تیرگی عمومی اقتصادی

  • He peered into the gathering gloom.


    او به تاریکی تجمع نگاه کرد.

  • She could see the house faintly through the gloom.


    او می‌توانست خانه را از میان تاریکی کم‌نظیر ببیند.

  • She watched him disappear into the gloom.


    او را تماشا کرد که در تاریکی ناپدید شد.

  • Slowly my eyes became accustomed to the gloom.


    کم کم چشمم به تاریکی عادت کرد.

  • The fog looked ominous in the evening gloom.


    مه در تاریکی عصر شوم به نظر می رسید.

  • The sound of distant police whistles pierced the gloom.


    صدای سوت پلیس از راه دور تاریکی را درنوردید.

  • The sun went in and the house was again shrouded in gloom.


    خورشید غروب کرد و خانه دوباره غرق در تاریکی شد.

  • The tram rattled off into the gloom.


    تراموا در تاریکی به راه افتاد.

  • Two figures materialized out of the gloom.


    دو چهره از تاریکی ظاهر شدند.

  • We lost sight of them in the gloom.


    ما آنها را در تاریکی از دست دادیم.

  • We sat and watched as the gloom descended.


    ما نشستیم و تماشا کردیم که تاریکی فرود آمد.

  • Bergman's films are often full of gloom and despair.


    فیلم های برگمان اغلب مملو از تیرگی و ناامیدی است.

synonyms - مترادف


  • تاریکی


  • تاریک


  • سایه

  • murk


    تیرگی

  • dusk


    غروب

  • shadows


    سایه ها

  • twilight


    گرگ و میش

  • blackness


    سیاهی

  • dimness


    غمگین

  • gloaming


    چتر

  • umbra


    سیاه

  • gloominess


    شب

  • murkiness


    نور شمع


  • نیمه تاریکی


  • ابهام

  • candlelight


    ابر

  • shadiness


    تنبری

  • duskiness


    کسلی

  • semidarkness


    ابری


  • نیم سایه

  • obscurity


    بدحجابی


  • جمع شدن تاریکی

  • tenebrosity


    تاریکی مطلق

  • dullness


  • cloudiness


  • semi-darkness


  • shadowiness


  • penumbra


  • caliginosity


  • gathering darkness



antonyms - متضاد


  • سبک

  • daylight


    نور روز

  • blaze


    آتش

  • brightness


    روشنایی

  • brilliance


    درخشش

  • day


    روز

  • glare


    تابش خیره کننده

  • glow


    سبکی

  • lightness


    درخشندگی

  • radiance


    انیمیشن

  • animation


    تشویق کردن

  • cheer


    رضایت

  • contentedness


    تشویق

  • encouragement


    آفتابی بودن

  • sparkle


    شادابی

  • sunniness


    رشته ای

  • vivaciousness


    صبح

  • effulgence


    سپیده دم

  • incandescence


    لومینسانس

  • luminosity


    بره خوردگی


  • نور خورشید

  • daybreak


    درخشیدن

  • illumination


  • luminescence


  • luminousness


  • lambency


  • luminance


  • sunlight


  • lighting


  • lumination