word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
تاریکی تقریبا کامل
-
احساس غم و اندوه بزرگ و عدم امید
-
احساس ناراحتی شدید و از دست دادن امید
-
وضعیتی که در آن تقریبا تاریک است و به خوبی دیده نمی شود
-
بی امیدی
-
تاریکی یا تاریکی نزدیک
-
احساس نگرانی از اینکه اوضاع بد است و بهبود نمی یابد
-
She moved out of the sunlight that flooded in between the nettles and into the dank gloom of the main tunnel.
او از نور خورشید که بین گزنهها جاری شده بود بیرون رفت و به تاریکی تاریک تونل اصلی رفت.
-
در تاریکی تاریک انبار نمی توانست بخواند.
-
بعد از باخت این تیم یک حس تیرگی در شهر حاکم شد.
-
همان حس تیرگی و ظلم.
-
یک بار، هنگام ناهار، مارگارت از تاریکی اتاق خوابش شکایت کرد.
-
زنبورهای عسل هنوز از شکوفههای chokecherry در تاریکی در جستجوی غذا هستند.
-
پرنده ای دم دراز و شبیه شاهین از درختان بیرون آمد که در تاریکی شکلی تاریک داشت.
-
Then the pines closed ranks again their tall red trunks glowing softly in the gloom of the afternoon.
سپس کاجها دوباره صفها را بستند، تنههای قرمز بلندشان در تاریکی بعد از ظهر به آرامی میدرخشیدند.
-
همانطور که چشمان من به تاریکی عادت کرده بودند، شروع به کشف جزئیات از نزدیک کردند.
example - مثال
-
با آمدن نتایج انتخابات، تاریکی عمیق تر شد.
-
او چندین روز در تاریکی غرق شد.
-
هوای تاریکی و ناامیدی در خانه نشست.
-
ما قایق ها را تماشا کردیم که در تاریکی جمع شده بودند.
-
کارولین به تاریکی راهرو نگاه کرد.
-
علیرغم ناکامی های آشکار، همه اینها برای تیم انگلیس غم و اندوه نیست.
-
رؤسا با تهدید از دست دادن شغل بیشتر در رنج و عذاب انباشته شدند.
-
او در غم و اندوهی عمیق غرق شده بود به امید تنها ماندن.
-
در غم و افسردگی فرو رفتم.
-
شایعات مبنی بر بد سلامتی او باعث تیرگی این جشن ها شد.
-
احساس کرد تاریکی روی شانه هایش فرود آمده است.
-
او در تاریکی عمیقی فرو رفته بود زیرا حتی یک کارت پستال از ریکی نرسیده بود.
-
ملت در تاریکی عمیق فرو رفته بود.
-
خبر غمگینم کرد.
-
یک تیرگی کلی در مورد صنعت کشاورزی وجود دارد.
-
وقتی تاریکی بالاخره برطرف شد، بدبین ها از اینکه چقدر درست پیش رفته اند شگفت زده خواهند شد.
-
تلاش برای رفع تیرگی آنها
-
تاریک ترین احساسات تاریکی و ناامیدی
-
تیرگی عمومی اقتصادی
-
او به تاریکی تجمع نگاه کرد.
-
او میتوانست خانه را از میان تاریکی کمنظیر ببیند.
-
او را تماشا کرد که در تاریکی ناپدید شد.
-
کم کم چشمم به تاریکی عادت کرد.
-
مه در تاریکی عصر شوم به نظر می رسید.
-
صدای سوت پلیس از راه دور تاریکی را درنوردید.
-
خورشید غروب کرد و خانه دوباره غرق در تاریکی شد.
-
تراموا در تاریکی به راه افتاد.
-
دو چهره از تاریکی ظاهر شدند.
-
ما آنها را در تاریکی از دست دادیم.
-
ما نشستیم و تماشا کردیم که تاریکی فرود آمد.
-
فیلم های برگمان اغلب مملو از تیرگی و ناامیدی است.
synonyms - مترادف
-
تاریکی
-
تاریک
-
سایه
-
murk
تیرگی
-
dusk
غروب
-
shadows
سایه ها
-
twilight
گرگ و میش
-
blackness
سیاهی
-
dimness
غمگین
-
gloaming
چتر
-
umbra
سیاه
-
gloominess
شب
-
murkiness
نور شمع
-
نیمه تاریکی
-
ابهام
-
candlelight
ابر
-
shadiness
تنبری
-
duskiness
کسلی
-
semidarkness
ابری
-
نیم سایه
-
obscurity
بدحجابی
-
جمع شدن تاریکی
-
tenebrosity
تاریکی مطلق
-
dullness
-
cloudiness
-
semi-darkness
-
shadowiness
-
penumbra
-
caliginosity
-
gathering darkness
-
antonyms - متضاد
-
سبک
-
daylight
نور روز
-
blaze
آتش
-
brightness
روشنایی
-
brilliance
درخشش
-
روز
-
glare
تابش خیره کننده
-
glow
سبکی
-
lightness
درخشندگی
-
radiance
انیمیشن
-
animation
تشویق کردن
-
cheer
رضایت
-
contentedness
تشویق
-
encouragement
آفتابی بودن
-
sparkle
شادابی
-
sunniness
رشته ای
-
vivaciousness
صبح
-
effulgence
سپیده دم
-
incandescence
لومینسانس
-
luminosity
بره خوردگی
-
نور خورشید
-
daybreak
درخشیدن
-
illumination
-
luminescence
-
luminousness
-
lambency
-
luminance
-
sunlight
-
lighting
-
lumination
-