word - لغت

grim || تلخ

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ɡrɪm/

UK :

/ɡrɪm/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [grim] در گوگل

description - توضیح

  • making you feel worried or unhappy


    باعث می شود شما احساس نگرانی یا ناراحتی کنید

  • looking or sounding very serious


    به نظر می رسد یا بسیار جدی است

  • very bad ugly or unpleasant


    خیلی بد، زشت یا ناخوشایند

  • ill


    بیمار

  • worrying, without hope


    نگران کننده، بدون امید


  • نگران و جدی یا غمگین

  • very unpleasant or ugly


    بسیار ناخوشایند یا زشت

  • not good; having no chance of a good result


    خوب نیست؛ هیچ شانسی برای یک نتیجه خوب


  • خیلی جدی و غمگین


  • در طول آن رانندگی بحث های زیادی در مورد آینده وجود داشت که بسیار تلخ به نظر می رسید.

  • The Bears had better start grabbing on to something anything as the outlook on the season suddenly turned very grim.


    بهتر است خرس‌ها شروع به چنگ زدن به چیزی، هر چیزی کنند، زیرا دورنمای فصل ناگهان بسیار بد شد.

  • Their faces soot black raccoon eyes grim, alert.


    صورتشان سیاه، چشمان راکونی تار و هوشیار.

  • The spy-fly zipped along in her wake down narrower, abandoned, grim alleys.


    مگس جاسوسی به دنبال او، در کوچه‌های باریک‌تر، متروک‌تر و تیره‌آمیز زیپ می‌زد.

  • She looked grim and upset, standing silently in the corner.


    او عبوس و ناراحت به نظر می رسید و بی صدا در گوشه ای ایستاده بود.

  • the grim details of the war


    جزئیات تلخ جنگ


  • یک وضعیت اقتصادی تلخ

  • A grim-faced diplomat read out the declaration of war.


    یک دیپلمات با چهره عبوس اعلامیه جنگ را خواند.

  • a grim-faced policeman


    یک پلیس با چهره عبوس

  • Things look pretty grim for farmers at the moment.


    در حال حاضر اوضاع برای کشاورزان بسیار بد به نظر می رسد.

  • The situation is grim for the innocent people caught up in this conflict.


    وضعیت برای مردم بیگناهی که در این درگیری گرفتار شده اند تاسف بار است.

  • However I suspect that Mains rather got some enjoyment out of appearing as some grim nemesis of the south.


    با این حال، من گمان می‌کنم که مینز از ظاهر شدن به‌عنوان دشمن ترسناک جنوب لذت برده باشد.

  • The next few weeks brought more grim news as the economic crisis began to deepen.


    چند هفته بعد با شروع عمیق تر شدن بحران اقتصادی، اخبار تلخ بیشتری را به همراه داشت.

  • Even in the grimmest period we both respond to the inner commandments that find some value here.


    حتی در بدترین دوره، هر دوی ما به دستورات درونی پاسخ می دهیم که ارزشی در اینجا پیدا می کنند.

  • Two thousand car workers face the grim prospect of redundancy.


    دو هزار کارگر خودرو با چشم انداز شوم اخراج مواجه هستند.

  • Rescue workers are continuing the grim task of searching for bodies.


    نیروهای امدادی به کار وحشتناک جستجوی اجساد ادامه می دهند.

  • As the supply of carrots dwindled, people told fewer stories, they grew grimmer, we laughed less at our conquerors.


    با کاهش عرضه هویج، مردم داستان های کمتری تعریف می کردند، آنها بدتر می شدند، ما کمتر به فاتحان خود می خندیدیم.

example - مثال

  • a grim face/look/smile


    چهره/نگاه/لبخند عبوس

  • She looked grim.


    او تلخ به نظر می رسید.

  • with a look of grim determination on his face


    با قیافه ای از عزم تلخ در چهره اش

  • He set about the task with grim concentration.


    او کار را با تمرکزی بد شروع کرد.

  • grim-faced policemen


    پلیس های عبوس

  • James had some rather grim news.


    جیمز اخبار نسبتاً تلخی داشت.

  • We face the grim prospect of still higher unemployment.


    ما با چشم انداز شوم افزایش بیکاری روبرو هستیم.

  • Despite the grim forecast, the number of deaths was slightly down on last year.


    علیرغم پیش‌بینی ناگوار، تعداد قربانیان نسبت به سال گذشته اندکی کاهش یافته است.

  • The outlook is pretty grim.


    چشم انداز بسیار تلخ است.

  • This latest attack is a grim reminder of how vulnerable our airports are to terrorist attack.


    این حمله اخیر یادآوری تلخ است از آسیب پذیری فرودگاه های ما در برابر حملات تروریستی.

  • Booth paints a grim picture of life in the next century.


    بوث تصویری تلخ از زندگی در قرن آینده ترسیم می کند.


  • مبارزه تلخ برای بقا

  • Things are looking grim for workers in the building industry.


    اوضاع برای کارگران صنعت ساختمان بد به نظر می رسد.

  • The accident serves as a grim reminder of what drinking and driving can do.


    این تصادف به عنوان یک یادآوری تلخ از آنچه نوشیدن و رانندگی می تواند انجام دهد عمل می کند.

  • The house looked grim and dreary in the rain.


    خانه در زیر باران غم انگیز و دلگیر به نظر می رسید.

  • the grim walls of the prison


    دیوارهای تیره و تار زندان

  • I feel grim this morning.


    امروز صبح احساس بدی دارم

  • Their performance was fairly grim, I'm afraid!


    عملکرد آنها نسبتاً تلخ بود، می ترسم!


  • کار پیدا می‌کنی، وام مسکن می‌گیری و بعد مثل مرگ وحشتناک به شغلت می‌پیوندی تا وام مسکن را بپردازی.

  • There was a grim smile on her face as she approached.


    وقتی نزدیک شد لبخند تلخی روی لبش بود.

  • They clung on to the edge of the boat with grim determination.


    آنها با عزمی تلخ به لبه قایق چسبیده بودند.

  • The future looks grim.


    آینده تاریک به نظر می رسد.

  • Her face was grim as she told them the bad news.


    هنگامی که خبر بد را به آنها می گفت چهره او عبوس شده بود.

  • The expression on his face was one of grim determination.


    حالت صورتش نشان از عزم تلخ داشت.

  • Later Mr Ashby left the court grim-faced and silent.


    بعداً آقای اشبی با چهره ای عبوس و ساکت دادگاه را ترک کرد.

  • a grim-looking block of flats


    یک بلوک آپارتمانی با ظاهری تلخ

  • The outlook for a full recovery was grim.


    چشم انداز بهبودی کامل بد بود.

  • The future looks grim for workers who are losing their jobs.


    آینده برای کارگرانی که شغل خود را از دست می دهند تاریک به نظر می رسد.

  • He looked at us with a grim expression.


    با حالتی تلخ به ما نگاه کرد.

synonyms - مترادف

  • fierce


    شدید

  • stern


    سختگیر

  • ferocious


    وحشی

  • forbidding


    منع

  • dour


    دورو


  • سنگ چخماق

  • flinty


    فولادی

  • steely


    بی دعوت

  • uninviting


    دور

  • aloof


    غیر صمیمی


  • مهیب

  • formidable


    سخت


  • جدی


  • عبوس

  • sullen


    ترسناک

  • surly


    غیر قابل دسترس

  • unapproachable


    چروک

  • churlish


    خرچنگ

  • crabbed


    غمگین

  • glum


    somberUS

  • somberUS


    sombreUK

  • sombreUK


    ترش

  • sour


    سنگی

  • stony


    سخت گیرانه

  • strict


    تهدید کننده

  • threatening


    صلیب

  • austere


    سقوط


  • قبر

  • fell


    خشن


  • gruff


antonyms - متضاد

  • pleasant


    دلپذیر

  • sunny


    آفتابی

  • gentle


    ملایم

  • benign


    خوش خیم


  • آسان


  • نرم

  • amiable


    دوست داشتنی

  • tender


    مناقصه

  • cheerful


    بشاش

  • genial


    خوشحال


  • نوع


  • غیر ترسناک

  • nonintimidating


    خوش

  • pleasing


    روشن


  • آرامش بخش

  • comforting


    خوب


  • فوق العاده


  • دلگرم کننده

  • encouraging


    سبک


  • غیر تهاجمی

  • unaggressive


    شادی آور

  • joyful


    امیدوار کننده

  • hopeful


    خفیف

  • mild


    دلسوز

  • sympathetic


    کم اهمیت

  • benignant


    کوچک


  • بی اهمیت


  • زیبا


  • unimportant