word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
یکی از اعضای یک گروه کوچک نظامی غیر رسمی که در گروه های کوچک می جنگد
-
a member of an unofficial military group that is trying to change the government by making sudden unexpected attacks on the official army forces
یکی از اعضای یک گروه نظامی غیر رسمی که با حملات ناگهانی و غیرمنتظره به نیروهای رسمی ارتش در تلاش برای تغییر دولت است.
-
using unusual methods to create or get attention for your ideas, art products, etc., usually ones that cost little money and involve using public spaces
استفاده از روشهای غیرمعمول برای ایجاد یا جلب توجه ایدهها، هنر، محصولات و غیره، معمولاً روشهایی که هزینه کمی دارند و شامل استفاده از فضاهای عمومی میشوند.
-
guerrilla warfare
جنگ چریکی
-
پورلیه شغل خود را به عنوان یک ژنرال چریکی با پست کردن در یک پادگان استانی دریافت کرد.
-
Cumings concludes that Kim was probably based at Kharborovsk from 1941 to 1945 and conducted his guerrilla forays from there.
کامینگز نتیجه می گیرد که کیم احتمالاً از سال 1941 تا 1945 در خربوروفسک مستقر بود و حملات چریکی خود را از آنجا انجام می داد.
-
مقامات صلیب سرخ رفتاری که با چریک های زندانی شده را محکوم کردند.
-
He is believed to have perished fairly early in the prolonged series of guerrilla activities he inaugurated against Rome.
اعتقاد بر این است که او در اوایل سلسله طولانی فعالیت های چریکی که علیه رم آغاز کرد، از بین رفت.
-
In real life the distinction between sheer brigandage and patriotic guerrilla activities was often blurred.
در زندگی واقعی، تمایز بین راه اندازی محض و فعالیت های چریکی میهن پرستانه اغلب مبهم بود.
-
In reality guerrilla action was largely indiscriminate with sporadic attacks on the occasional landlord, local official or police post.
در واقع، اقدامات چریکی عمدتاً بدون تبعیض با حملات پراکنده به صاحبخانه، مقامات محلی یا پست پلیس انجام می شد.
-
بقیه اعضای خانواده تصمیم گرفتند به نیروهای چریکی بپیوندند.
-
لیبرالیسم را با مشکل ژنرالها در سیاست و عرفان چریکها آزار داد.
example - مثال
-
چریک های شهری (= کسانی که در شهرها می جنگند)
-
جنگ/جنگ چریکی (= جنگ توسط چریک ها در یک یا هر دو طرف)
-
یک جنبش چریکی
-
چریک های شهری یک خودروی بمب گذاری شده را در مقابل مقر شرکت منفجر کردند.
-
هفت سرباز و دو چریک در حمله به یک پاسگاه مرزی کشته شدند.
-
نبردهای پراکنده به زودی به جنگ چریکی تمام عیار تبدیل شد.
-
این گروه چریکی هرگونه دست داشتن در این ترور را رد کرد.
-
مذاکرات صلح به جنگ چریکی 17 ساله پایان داد.
-
گروه کوچکی از چریک ها قطاری را در کوهستان منفجر کرده اند.
-
guerrilla warfare
جنگ چریکی
-
او با بودجه ناچیز در خیابان ها فیلم می گیرد - این فیلم سازی چریکی است.
-
اثر جدیدی از هنرمند «چریک» معروف به بنکسی ظاهر شد.
synonyms - مترادف
-
irregular
بی رویه
-
جنگنده آزادی
-
partisan
پارتیزان
-
rebel
شورشی
-
revolutionary
انقلابی
-
تروریست
-
underground fighter
جنگنده زیرزمینی
-
افراطی
-
مبارز مقاومت
-
revolutionist
بوش جنگنده
-
bushfighter
کماندویی
-
commando
سرباز نامنظم
-
insurgent
مزدور
-
irregular soldier
شبه نظامی
-
mercenary
عضو مقاومت
-
paramilitary
سرباز حرفه ای
-
عضو زیرزمینی
-
سرباز شانس
-
سرباز
-
جنگنده
-
-