word - لغت

hack || هک کردن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/hæk/

UK :

/hæk/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hack] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • I hacked the dead branches off.


    شاخه های مرده را هک کردم.

  • They were hacked to death as they tried to escape.


    آنها در حالی که قصد فرار داشتند هک شدند.

  • We had to hack our way through the jungle.


    ما مجبور شدیم راه خود را از طریق جنگل هک کنیم.

  • We hacked away at the bushes.


    ما بوته ها را هک کردیم.

  • He hacked the ball away.


    او توپ را هک کرد.

  • He hacked into the bank's computer.


    او کامپیوتر بانک را هک کرد.

  • They had hacked secret data.


    آنها اطلاعات محرمانه را هک کرده بودند.

  • We spent the morning hacking around with HTML and building web pages.


    صبح را صرف هک کردن با HTML و ساختن صفحات وب کردیم.

  • Lots of people leave this job because they can't hack it.


    بسیاری از افراد این شغل را ترک می کنند زیرا نمی توانند آن را هک کنند.

  • She hacked at the hedge with the shears.


    او پرچین را با قیچی هک کرد.

  • The body had been hacked to pieces.


    جسد تکه تکه شده بود.

  • Three villagers were hacked to death in a savage attack.


    سه روستایی در یک حمله وحشیانه هک شدند.

  • The butcher hacked off a large chunk of meat.


    قصاب تکه بزرگی از گوشت را هک کرد.

  • The article had been hacked about (= carelessly changed) so much that it was scarcely recognizable.


    مقاله در مورد (= بدون دقت تغییر) آنقدر هک شده بود که به سختی قابل تشخیص بود.

  • He was twice hacked down in the second half by the other team's sweeper.


    او دو بار در نیمه دوم توسط رفتگر تیم مقابل هک شد.

  • Computer hacking has become widespread over the last decade.


    هک کامپیوتر در دهه گذشته بسیار گسترده شده است.

  • A programmer had managed to hack into some top-secret government data.


    یک برنامه نویس موفق شده بود برخی از اطلاعات فوق سری دولتی را هک کند.

  • He claimed they had spied on him and tried to hack his computer.


    او ادعا کرد که از او جاسوسی کرده اند و سعی کرده اند کامپیوترش را هک کنند.

  • Police told the actor that his phone had been hacked.


    پلیس به این بازیگر اعلام کرد که گوشی او هک شده است.

  • I tried working on the night shift for a while but I just couldn't hack it.


    مدتی سعی کردم در شیفت شب کار کنم، اما نتوانستم آن را هک کنم.

  • Fleet Street hacks


    هک های خیابان فلیت

  • tired old party hacks


    هک های قدیمی پارتی خسته

  • Here are 50 life hacks that will change your life for the better.


    در اینجا 50 هک زندگی وجود دارد که زندگی شما را به سمت بهتر شدن تغییر می دهد.

  • We hacked a path through the underbrush.


    ما مسیری را از میان براش هک کردیم.

  • He hacked away at the logs, splitting enough wood for a fire.


    او چوب‌ها را به اندازه کافی برای آتش‌سوزی شکافت.

  • Someone managed to hack into the company database.


    شخصی موفق شد پایگاه داده شرکت را هک کند.

  • a political/party hack


    هک سیاسی/حزبی

  • Two employees were charged with hacking into the company's computer system and changing data.


    دو کارمند به هک کردن سیستم کامپیوتری شرکت و تغییر داده ها متهم شدند.

  • Studies have revealed that it's fairly easy to hack an electronic voting system.


    مطالعات نشان داده است که هک کردن سیستم رأی گیری الکترونیکی نسبتاً آسان است.

  • a media/newspaper hack


    هک رسانه/روزنامه

  • A hack into an employee's email provided access to a number of confidential documents.


    هک ایمیل یک کارمند امکان دسترسی به تعدادی از اسناد محرمانه را فراهم کرد.

synonyms - مترادف

  • cut


    برش

  • chop


    تکه کردن

  • slash


    بریده بریده

  • hew


    چو

  • lacerate


    پارگی

  • saw


    اره

  • gash


    گاز گرفتن

  • mangle


    خرد کردن

  • mutilate


    مثله کردن

  • scythe


    داس


  • تکه

  • mangulate


    منگوله کردن

  • slit


    شکاف

  • rip


    پاره كردن

  • rend


    رها کردن

  • incise


    بریدن


  • اشک


  • زخم

  • maim


    معلول کردن


  • نمره

  • injure


    زخمی کردن

  • scratch


    خراش

  • butcher


    قصاب

  • carve


    تراشیدن

  • shear


    برشی

  • shred


    چراندن

  • graze


    هش

  • hash


    پنجه

  • claw


    سوراخ کردن

  • pierce


    باز کردن


antonyms - متضاد

  • splice


    اتصال