word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
the most important part of a country or area for a particular activity or the part where a political group has most support
مهمترین بخش یک کشور یا منطقه برای یک فعالیت خاص، یا بخشی که یک گروه سیاسی بیشترین حمایت را دارد
-
بخش مرکزی یک کشور یا منطقه
-
the part of a country that is most important for a particular activity or where a political party has the most support
بخشی از یک کشور که برای یک فعالیت خاص مهم ترین است، یا جایی که یک حزب سیاسی بیشترین حمایت را دارد
-
مرکز یا مهمترین بخش یک منطقه
-
an area where a large number of people support a particular political party and vote for it in an election
منطقه ای که در آن تعداد زیادی از مردم از یک حزب سیاسی خاص حمایت می کنند و در انتخابات به آن رای می دهند
-
منطقه ای که در آن یک صنعت خاص بسیار مهم است
-
Niagara Falis was seen correctly as the source that would create an industrial heartland in Southern Ontario.
نیاگارا فالیس به درستی به عنوان منبعی تلقی می شد که می تواند یک مرکز صنعتی در جنوب انتاریو ایجاد کند.
-
America's industrial heartland
قلب صنعتی آمریکا
-
The Establishment has lost its heartland in the Conservative Party.
تشکیلات قلب خود را در حزب محافظه کار از دست داده است.
-
اینجا، در سرزمینهای مرکزی خود، پایگاه اصلیاش، پادشاه بهتنهایی در میان افراد غیرعادی قد علم کرد.
-
دادگاه قدیمیاش، خیابانهای مملو از خانههای ویکتوریایی و میدان شهر، قلب شهر را فریاد میزند.
-
That too often happens in writings about the heartland the vast reaches of the West and other strong places.
این اغلب در نوشتههای مربوط به سرزمین مرکزی، مناطق وسیع غرب و دیگر مکانهای قوی اتفاق میافتد.
-
با نگاهی به گذشته، هارتلند مکانی مناسب برای شکست دادن تجارت بود.
-
اتفاقاً این منطقه شامل قلب پادشاهی چارلز طاس است.
-
The heartlands of Tiranoc were swamped by a succession of enormous tidal waves that drowned the plains and smashed the cities.
مناطق مرکزی تیرانوک توسط موجهای جزر و مدی عظیمی که دشتها را غرق کرده و شهرها را در هم شکسته بود، غرق شد.
example - مثال
-
قلب بزرگ روسیه
-
the industrial heartland of Germany
مرکز صنعتی آلمان
-
the traditional Tory heartland of Britain’s boardrooms
مرکز سنتی حزب محافظه کار اتاق های هیئت مدیره بریتانیا
-
این حزب کرسی های خود را در مرکز سنتی خود در جنوب تایلند از دست داده است.
-
قلب آمریکا
-
the old industrial heartlands
مناطق قدیمی صنعتی
-
the Labour/Tory heartlands
مناطق مرکزی کارگر/توری
-
The Midwest is the agricultural heartland of the US.
غرب میانه مرکز کشاورزی ایالات متحده است.
-
میزان مشارکت در بخش هایی از به اصطلاح هارتلند به 14 درصد رسید.
-
the Labour/Tory/Republican heartland(s)
کانون (های) حزب کارگر/توری/جمهوری
-
لهستان، جمهوری چک و اسلواکی به مرکز جدید سرمایه گذاری خودروسازی اروپا تبدیل شده اند.
-
در مرکز قلب صنعتی هند، سیل مورد انتظار مشاغل هنوز نیامده است.
synonyms - مترادف
-
bastion
سنگر
-
centerUS
مرکز ایالات متحده
-
centreUK
مرکز انگلستان
-
هسته
-
تمرکز
-
hub
هاب
-
وسط
-
nucleus
Warning: Undefined array key 7 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
stronghold
Warning: Undefined array key 8 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
antonyms - متضاد
-
borderland
مرزی
-
مرز
-
frontier
حاشیه، غیرمتمرکز
-
حاشیه
-
محدودیت ها
-
fringe
زمین راهپیمایی
-
limits
Warning: Undefined array key 6 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589
-
marchland
Warning: Undefined array key 7 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589