word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
موقعیتی که شخصی پس از مدت ها غیبت به خانه خود باز می گردد
-
فرصتی برای بازگشت دانش آموزان سابق به دبیرستان یا کالج
-
این واقعیت که شخصی پس از مدت طولانی دوری به خانه می رسد
-
جشنی در یک مدرسه یا کالج برای قدردانی از افرادی که قبلاً در آنجا دانشجو بودند
-
رسیدن فرد به خانه پس از مدت طولانی دوری
-
a celebration at a school or college usually including a dance and a football game when people who were students there at an earlier time can return to visit
یک جشن در یک مدرسه یا کالج، معمولاً شامل یک رقص و یک بازی فوتبال، زمانی که افرادی که قبلاً دانشآموز در آنجا بودند میتوانند برای بازدید از آنجا برگردند.
-
What a homecoming! thought a pleased Andrew; as the welcome fragrance of his shop greeted him at the door.
چه بازگشتی به خانه! اندرو خوشحال فکر کرد. در حالی که عطر خوشآمد مغازهاش دم در به استقبالش آمد.
-
آلوین و رقصندگانش به عنوان قهرمانان بازگشته به آکادمی مورد استقبال قرار گرفتند.
-
بازگشت برای تشییع جنازه عمویش برای او خوشایند نبود.
-
آملی فکر نمی کرد بازگشتش به خانه اینطور باشد.
-
Meanwhile under the careful eye of the housekeeper, the servants were busily making preparations for the master's homecoming.
در همین حین، خادمان زیر نظر مراقب خانه دار مشغول آماده سازی برای بازگشت ارباب بودند.
-
اما امروز، یک سال از بازگشت جان مک کارتی به خانه می گذرد، بدترین ترس آنها بی اساس است.
-
It is essential that relatives have adequate warning so that they can make arrangements for the patient's homecoming.
ضروری است که بستگان هشدار کافی داشته باشند تا بتوانند مقدمات بازگشت بیمار به خانه را فراهم کنند.
-
در اصل، رویداد بازگشت به خانه برای آکادمی پلیس لس آنجلس در سال گذشته برنامه ریزی شده بود.
example - مثال
-
او روز را صرف آماده کردن برای بازگشت به خانه خود کرد.
-
هیچ حسی از بازگشت به خانه نداشت.
-
آنها جشن خاصی را برای بازگشت او به خانه در نظر گرفتند.
-
همه ما مشتاقانه منتظر بازگشت برادرم از جنگ به خانه بودیم.
synonyms - مترادف
-
ورود
-
repatriation
بازگشت به وطن
-
برگشت
-
revisiting
در حال بازدید مجدد
-
بازدید کنید
-
coming back
برگشتن
-
سفر به عقب
-
آینده
-
ظاهر
-
coming
ورودی
-
رویکرد
-
incoming
تخلیه
-
پیاده شدن
-
debarkation
رسیدن
-
alighting
هجوم
-
arriving
فرود آمدن
-
disembarkation
ملاقات
-
influx
-
dismounting
-
ingress
-
landing
-
antonyms - متضاد
-
departure
عزیمت، خروج
-
exit
خروج
-
departing
در حال عزیمت
-
withdrawal
برداشت از حساب
-
decamping
چادر زدایی
-
decampment
پرواز
-
در آوردن
-
takeoff
رفتن
-
going
بیرون رفتن
-
walkout
جدایش، جدایی
-
egress
در حال فرار
-
separation
ترک
-
fleeing
در رفتن
-
leaving
عقب نشینی
-
مهاجرت
-
withdrawing
فرار
-
expatriation
فراق
-
getaway
هگیرا
-
parting
-
migration
-
hegira