word - لغت

hone || با سنگ تیز کردن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/həʊn/

UK :

/həʊn/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hone] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • She honed her debating skills at college.


    او مهارت های بحث و گفتگوی خود را در کالج تقویت کرد.

  • It was a finely honed piece of writing.


    این یک نوشته ظریف بود.

  • His body was honed to perfection.


    بدن او به کمال رسیده بود.

  • The knife had been honed to razor sharpness.


    چاقو تا حد تیغ تراش خورده بود.

  • The hook should be honed to a needle-sharp point.


    قلاب باید تا نقطه تیز سوزن تراشیده شود.

  • The bone had been honed to a point.


    استخوان تا حدی تراشیده شده بود.

  • His physique was honed to perfection.


    هیکل او به کمال رسیده بود.

  • Her debating skills were honed in the students' union.


    مهارت های مناظره ای او در اتحادیه دانشجویان تقویت شد.

  • He helps performers hone their skills as dancers and singers.


    او به نوازندگان کمک می کند تا مهارت های خود را به عنوان رقصنده و خواننده تقویت کنند.

  • to hone scissors


    برای سنگ زدن قیچی

  • She honed her skills in customer relations at British Airways.


    او مهارت های خود را در ارتباط با مشتری در بریتیش ایرویز تقویت کرد.

  • Our interviewing techniques have been honed in order to help us pick exactly the right candidate.


    تکنیک های مصاحبه ما به منظور کمک به انتخاب دقیق کاندیدای مناسب بهبود یافته است.

synonyms - مترادف

  • sharpen


    تیز کردن

  • whet


    خیس کردن

  • strop


    استروپ

  • grind


    آسیاب کردن


  • حاشیه، غیرمتمرکز


  • سنگ

  • acuminate


    نقطه


  • تیزتر کردن


  • یک نقطه بگذار

  • make sharper


    یک لبه قرار دادن


  • فایل

  • put an edge on


    مخروطی


  • لباس

  • taper


    لهستانی


  • تمام کردن

  • polish


    تیز


  • حاد کردن


  • درخشیدن

  • make acute


    جلا دادن


  • فریب دادن

  • burnish


    براق

  • furbish


    صاف کردن

  • gloss


    برتری دادن به

  • smoothen


    خار

  • give an edge to


    برش

  • barb


    ساختن

  • cut


  • forge


antonyms - متضاد

  • blunt


    صریح

  • dull


    کدر

  • dampen


    خیس کردن

  • dishearten


    ناامید کردن

  • roughen


    خشن کردن

  • glide


    سر خوردن


  • رایگان

  • liberate


    آزاد کردن