word - لغت

honking || بوق زدن

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

hɒŋk

UK :

hɑːŋk

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [honking] در گوگل

description - توضیح

  • present participle of honk


    فاعل فاعل از صدای بوق

  • If a goose or a car horn honks, it makes a short loud sound.


    اگر یک غاز یا بوق ماشین بوق بزند، صدای کوتاه و بلندی می دهد.

  • to vomit


    بالا آوردن

example - مثال

  • He honked (up) all over the floor.


    او در تمام زمین بوق زد.

synonyms - مترادف

  • beeping


    بوق زدن

  • blaring


    فریاد زدن

  • hooting


    شلیک کردن

  • tooting


    سوارکاری

  • blasting


    انفجار

  • blowing


    دمیدن

  • sounding


    صدا دادن

  • tootling


    دستپاچه کردن

  • blowing the horn


    نیم نگاهی

  • sounding the horn


    تمیز کردن

  • trumpeting


    بلیپ کردن

  • peeping


    مدفوع

  • parping


    بوق بیپ

  • bleeping


    غرش

  • pooping


    پررونق

  • beep-beeping


    رعد و برق

  • roaring


    جیغ زدن

  • booming


    سوت زدن

  • thundering


    با صدای بلند

  • bellowing


    هشدار

  • screeching


    احضار کردن

  • shrieking


    صفحه بندی

  • whistling


    صدا زدن

  • sounding loudly


    پمپاژ


  • ردیابی کردن

  • summoning


    چشمک زن

  • paging


  • calling


  • pumping


  • tracking down


  • flashing


antonyms - متضاد