word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
به شیوه ای هیجان زده یا عصبانی
-
با انرژی و تلاش فراوان انجام شد
-
به شکلی عصبانی یا هیجان زده
-
از نزدیک و با قاطعیت
-
به شکلی عصبانی و هیجان زده
-
او به شدت فکر کرد از این مرد متنفرم.
-
اما خصوصیسازی هر کارکرد دولتی در ساکرامنتو به شدت مورد مناقشه بوده است.
-
Those provisions were the most hotly debated during the eight days the bill was considered in the Senate.
در طول هشت روزی که این لایحه در سنا مورد بررسی قرار گرفت، این مفاد داغ ترین بحث ها بود.
-
Few subjects are more hotly debated in curriculum committees.
موضوعات کمی در کمیته های برنامه درسی به شدت مورد بحث قرار می گیرند.
-
Whilst the consequences of these changes may be hotly debated, their marketing impact on business enterprises has been immense.
در حالی که پیامدهای این تغییرات ممکن است به شدت مورد بحث باشد، تأثیر بازاریابی آنها بر شرکت های تجاری بسیار زیاد بوده است.
-
And if those whose symbols were thus explained hotly denied the interpretations, that would simply be further proof.
و اگر کسانی که نمادهایشان بدین ترتیب توضیح داده شد، به شدت این تفاسیر را انکار میکردند، این صرفاً دلیل دیگری خواهد بود.
-
حتی همین مقدار هم به شدت مورد بحث است.
example - مثال
-
موضوعی که به شدت مورد بحث قرار گرفته است
-
گزارش های اخیر در مطبوعات به شدت تکذیب شده است.
-
‘Nonsense!’ he said hotly.
با گرمی گفت: مزخرف!
-
The results were hotly disputed.
نتایج به شدت مورد مناقشه بود.
-
hotly contested elections
رقابت داغ انتخابات
-
او از مغازه بیرون دوید و کارآگاه به شدت تحت تعقیب قرار گرفت.
-
او به شدت منکر گرفتن پول شد.
-
او در خیابان دوید و دو افسر پلیس به شدت او را تعقیب کردند.
-
یک انتخابات با رقابت داغ
-
رقابت برای رهبر منطقه به شدت برگزار شد (= رقابت قوی بود).
synonyms - مترادف
-
angrily
با عصبانیت
-
fiercely
به شدت
-
passionately
پرشور
-
vehemently
با حرارت
-
heatedly
به شدت در
-
indignantly
در عصبانیت
-
strenuously
با یک انتقام
-
vigorously
با خشم
-
furiously
دیوانه وار
-
impetuously
طوفانی
-
وحشیانه
-
با خشونت
-
with indignation
تستی
-
madly
تحریک پذیر
-
tempestuously
به تلخی
-
wildly
متقاطع
-
violently
آتشین
-
savagely
با تب
-
irately
با هیجان
-
infuriatedly
-
testily
-
irritably
-
frenziedly
-
bitterly
-
intensely
-
frantically
-
sharply
-
crossly
-
fierily
-
feverishly
-
excitedly
antonyms - متضاد
-
calmly
با آرامش
-
mildly
به صورت ملایم
-
به آرامی
-
بی سر و صدا
-
softly
به نرمی
-
moderately
نسبتا
-
civilly
مدنی
-
nonviolently
بدون خشونت
-
unaggressively
غیر تهاجمی
-
peaceably
صلح آمیز
-
peacefully
به صورت مسالمت آمیز
-
composedly
متشکل
-
collectedly
جمع آوری شده
-
mellowly
ملایم
-
amicably
دوستانه
-
casually
به طور اتفاقی
-
relaxedly
آرام
-
friendlily
-
tranquilly
-
serenely
-
pacifically