word - لغت

hotly || داغ

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

/ˈhɒtli/

UK :

/ˈhɑːtli/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [hotly] در گوگل

description - توضیح

  • in an excited or angry way


    به شیوه ای هیجان زده یا عصبانی


  • با انرژی و تلاش فراوان انجام شد

  • in an angry or excited way


    به شکلی عصبانی یا هیجان زده

  • closely and with determination


    از نزدیک و با قاطعیت

  • in an angry and excited way


    به شکلی عصبانی و هیجان زده

  • I hate this man she thought hotly.


    او به شدت فکر کرد از این مرد متنفرم.

  • But privatization of any government function has been hotly contested issue in Sacramento.


    اما خصوصی‌سازی هر کارکرد دولتی در ساکرامنتو به شدت مورد مناقشه بوده است.

  • Those provisions were the most hotly debated during the eight days the bill was considered in the Senate.


    در طول هشت روزی که این لایحه در سنا مورد بررسی قرار گرفت، این مفاد داغ ترین بحث ها بود.

  • Few subjects are more hotly debated in curriculum committees.


    موضوعات کمی در کمیته های برنامه درسی به شدت مورد بحث قرار می گیرند.

  • Whilst the consequences of these changes may be hotly debated, their marketing impact on business enterprises has been immense.


    در حالی که پیامدهای این تغییرات ممکن است به شدت مورد بحث باشد، تأثیر بازاریابی آنها بر شرکت های تجاری بسیار زیاد بوده است.

  • And if those whose symbols were thus explained hotly denied the interpretations, that would simply be further proof.


    و اگر کسانی که نمادهایشان بدین ترتیب توضیح داده شد، به شدت این تفاسیر را انکار می‌کردند، این صرفاً دلیل دیگری خواهد بود.

  • Even that much is hotly disputed.


    حتی همین مقدار هم به شدت مورد بحث است.

example - مثال

  • a hotly debated topic


    موضوعی که به شدت مورد بحث قرار گرفته است

  • Recent reports in the press have been hotly denied.


    گزارش های اخیر در مطبوعات به شدت تکذیب شده است.

  • ‘Nonsense!’ he said hotly.


    با گرمی گفت: مزخرف!

  • The results were hotly disputed.


    نتایج به شدت مورد مناقشه بود.

  • hotly contested elections


    رقابت داغ انتخابات

  • She ran out of the shop hotly pursued by the store detective.


    او از مغازه بیرون دوید و کارآگاه به شدت تحت تعقیب قرار گرفت.

  • She hotly denied having taken the money.


    او به شدت منکر گرفتن پول شد.

  • He ran down the street hotly pursued by two police officers.


    او در خیابان دوید و دو افسر پلیس به شدت او را تعقیب کردند.

  • a hotly contested election


    یک انتخابات با رقابت داغ

  • The race for district leader was hotly contested (= the competition was strong).


    رقابت برای رهبر منطقه به شدت برگزار شد (= رقابت قوی بود).

synonyms - مترادف

  • angrily


    با عصبانیت

  • fiercely


    به شدت

  • passionately


    پرشور

  • vehemently


    با حرارت

  • heatedly


    به شدت در

  • indignantly


    در عصبانیت

  • strenuously


    با یک انتقام

  • vigorously


    با خشم

  • furiously


    دیوانه وار

  • impetuously


    طوفانی


  • وحشیانه

  • with a vengeance


    با خشونت

  • with indignation


    تستی

  • madly


    تحریک پذیر

  • tempestuously


    به تلخی

  • wildly


    متقاطع

  • violently


    آتشین

  • savagely


    با تب

  • irately


    با هیجان

  • infuriatedly


  • testily


  • irritably


  • frenziedly


  • bitterly


  • intensely


  • frantically


  • sharply


  • crossly


  • fierily


  • feverishly


  • excitedly


antonyms - متضاد

  • calmly


    با آرامش

  • mildly


    به صورت ملایم


  • به آرامی


  • بی سر و صدا

  • softly


    به نرمی

  • moderately


    نسبتا

  • civilly


    مدنی

  • nonviolently


    بدون خشونت

  • unaggressively


    غیر تهاجمی

  • peaceably


    صلح آمیز

  • peacefully


    به صورت مسالمت آمیز

  • composedly


    متشکل

  • collectedly


    جمع آوری شده

  • mellowly


    ملایم

  • amicably


    دوستانه

  • casually


    به طور اتفاقی

  • relaxedly


    آرام

  • friendlily


  • tranquilly


  • serenely


  • pacifically