word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
کامل، یا بهترین ممکن
-
یک اصل یا یک روش رفتاری که از استاندارد بسیار بالایی برخوردار است
-
یک چیز یا موقعیت کامل
-
اصلی که استاندارد بالایی برای رفتار تعیین می کند
-
شخص، چیز یا موقعیتی که کامل تلقی می شود
example - مثال
-
کارفرمای ایده آل
-
او فرد ایده آل (= دقیقاً نوع فرد مناسب) برای این شغل است.
-
این تلویزیون همچنین دارای صفحه نمایش جمع و جور 36 سانتی متری است که برای استفاده در اتاق خواب یا آشپزخانه ایده آل است.
-
It's the ideal opportunity to meet people.
این فرصت ایده آل برای ملاقات با مردم است.
-
در دنیای ایده آل هیچ کس گرسنه نخواهد ماند.
-
democratic ideals
آرمان های دموکراتیک
-
ما به آرمان برابری متعهد هستیم.
-
آنها همان آرمان های عالی را به اشتراک می گذارند.
-
ایده آل این است که خانه ای در شهر و خانه ای در روستا داشته باشید.
-
در یک دنیای ایده آل، هیچ کس گرسنه نمی ماند.
-
این شغل به طور ایده آل برای مهارت های او مناسب است.
-
من فکر میکنم که اکثر مردم ایدهها و باورهای اساسی یکسانی دارند.
-
او ایده آل زیبایی من است.
synonyms - مترادف
-
principles
اصول
-
values
ارزش های
-
creed
عقیده
-
standards
استانداردها
-
tenets
خواص
-
virtues
باورها
-
beliefs
کانون
-
canon
دکترین
-
doctrine
عقیده تعصب آمیز
-
dogma
اخلاق
-
ایده ها
-
ideas
ایدئولوژی
-
ideology
اخلاقیات
-
morals
فلسفه
-
بدیهیات
-
axioms
قوانین
-
canons
کد
-
کنوانسیون ها
-
conventions
اعتقادات
-
convictions
حداکثر
-
credo
آداب و رسوم
-
maxims
محکومیت
-
mores
دستورالعمل ها
-
rules
نظرات
-
موقعیت
-
guidelines
چشم انداز
-
opinions
اصول اخلاقی
-
کد اخلاقی
-
-
moral principles
-
antonyms - متضاد
-
corruption
فساد
-
disgrace
رسوایی
-
dishonesty
بی صداقتی
-
dishonorUS
بی ناموسی آمریکا
-
dishonourUK
dishonourUK
-
evil
بد
-
immorality
بی اخلاقی
-
indecency
بی حیایی
-
impropriety
ناشایستگی
-
اشتباه
-
amorality
بی احترامی
-
disrespectability
غیر اخلاقی بودن
-
unethicalness