word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
شناسایی کسی یا چیزی و گفتن یا اثبات اینکه آن شخص یا چیز کیست یا چیست
-
برای تشخیص مشکل، نیاز، واقعیت و غیره و نشان دادن وجود آن
-
احساس کنید و بگویید که به گروه خاصی از مردم تعلق دارید
-
to recognize or be able to name someone or something or to prove who or what someone or something is
تشخیص دادن یا توانایی نام بردن کسی یا چیزی، یا اثبات اینکه کسی یا چیزی کیست یا چیست
-
پیدا کردن و قادر به توصیف کسی یا چیزی
-
گفتن یا اثبات اینکه کسی یا چیزی کیست یا چیست
example - مثال
-
حتی کوچکترین نوزاد هم می تواند مادرش را با صدایش تشخیص دهد.
-
عامل حمله روز چهارشنبه لی گیگز، یک راننده کامیون بیکار شناسایی شده است.
-
The police officer identified himself (= gave his name or proved who he was) and asked for our help.
افسر پلیس خودش را معرفی کرد (= نامش را داد یا ثابت کرد که کیست) و از ما کمک خواست.
-
این تحقیق برای شناسایی نیازهای آموزشی استفاده خواهد شد.
-
شما باید اولویت های خود را مشخص کنید.
-
ممکن است فردی که در بدو تولد به او مرد اختصاص داده شود، به عنوان زن شناخته شود.
-
رای دهندگانی که به عنوان جمهوری خواه شناخته می شوند 2 درصد کاهش یافتند.
-
اگرچه نژاد یک ساختار اجتماعی است، اما بخش بزرگی از نحوه شناسایی شما است.
-
نوزادان کوچک می توانند مادران خود را شناسایی کنند.
-
افسر پلیس از معرفی خود خودداری کرد.
-
برای ایجاد یک کمپین تبلیغاتی موثر ابتدا باید مشخص کنید که بازار هدف شما چه کسی است.
-
A good business recovery service should include an initial risk assessment to identify which essential processes are at risk and how the risk can be reduced.
یک سرویس خوب بازیابی کسب و کار باید شامل ارزیابی اولیه ریسک باشد تا مشخص شود کدام فرآیندهای اساسی در معرض خطر هستند و چگونه می توان خطر را کاهش داد.
-
The document must identify you by name and bear your signature or a readily recognizable photograph of you.
سند باید نام شما را شناسایی کند و امضای شما یا عکسی از شما را که به راحتی قابل تشخیص است داشته باشد.
-
هنگام ورود از شما خواسته می شود که خود را در میز پذیرش شناسایی کنید.
synonyms - مترادف
-
shows us
به ما نشان می دهد
-
highlights
برجسته می کند
-
indicates
نشان می دهد
-
emphasizesUS
بر ایالات متحده تاکید می کند
-
mentions
اشاره می کند
-
spotlights
نورافکن ها
-
adverts
تبلیغات
-
denotes
تعیین می کند
-
designates
آشکار می کند
-
reveals
مشخص می کند
-
shows
تاکید بر انگلستان
-
specifies
انگشتان دست
-
emphasisesUK
پرچم ها
-
fingers
تاکید می کند
-
flags
نشان میدهد
-
underlines
اشاره به
-
points out
توجه را جلب می کند
-
alludes to
جلب توجه می کند
-
مطرح می کند
-
نقطه در
-
brings up
اشاره دارد به
-
points at
به ما می گوید
-
refers to
یادآوری می کند
-
tells us
جزئیات
-
reminds of
توجه را معطوف می کند
-
details
لمس می کند
-
صدا می زند
-
touches on
را افزایش می دهد
-
calls out
برمی دارد
-
raises
-
antonyms - متضاد
-
conceals
پنهان می کند
-
hides
حواس را پرت می کند
-
distracts