word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
به خطر انداختن چیزی یا کسی
-
چیزی یا کسی را در معرض خطر یا در خطر قرار دادن آسیب یا تخریب قرار دادن
-
بی توجهی به آن فرهنگ و احترام به نظم اجتماعی را در بسیاری از شهرها و شهرهای معاصر به خطر انداخته است.
-
Its neglect has imperilled both the culture and the respect for social order in many contemporary towns and cities.
اما میل ساده او برای انزوا توسط تعدادی از بازدیدکنندگان به خطر افتاده است.
-
هر گونه کاهش در تعداد بازماندگان، شانس ادامه را به خطر می اندازد.
-
هرگونه تعقیب کیفری می تواند عرضه عمومی قریب الوقوع 35 میلیون دلاری شرکت را در معرض خطر قرار دهد.
-
Any criminal prosecution could imperil the company's then-imminent public offering of $ 35 million in stock.
به تعویق انداختن عمل جراحی زندگی دختر را به خطر می اندازد.
-
گرام، الکساندر و بوکانان همگی تشخیص می دهند که ظهور فوربس شانس آنها را برای کسب اعتبار به خطر می اندازد.
-
Gramm, Alexander and Buchanan all recognize that Forbes' rise imperils their own chances to win credibility.
ناگفته نماند که هرگونه نقض این محدودیتهای جدید، توافقنامه دسترسی بسیار حساس را به خطر میاندازد.
-
It goes without saying that any infringements of these new restrictions will imperil what is already an extremely sensitive access agreement.
example - مثال
-
نادیده گرفتن این چالش به معنای به خطر انداختن تمام قانون و نظم است.
-
حمله پلیس جان گروگان ها را به خطر می اندازد.
-
خروج تیم پزشکی تلاش برای کنترل شیوع مالاریا را به خطر می اندازد.
synonyms - مترادف
-
endanger
به خطر انداختن
-
jeopardiseUK
خطر انگلستان
-
jeopardizeUS
ایالات متحده را به خطر می اندازد
-
خطر
-
hazard
در معرض گذاشتن
-
peril
تهدید کند
-
ماجرا
-
به خطر افتادن
-
تهدید
-
compromise
ریسک
-
jeopard
شانس. فرصت
-
menace
خسارت
-
صدمه
-
زخمی کردن
-
jeopardy
قمار با
-
مضر باشد برای
-
harm
آسیب پذیر بگذارد
-
injure
صدمه زدن به
-
gamble with
تهدیدی برای
-
خطری برای
-
در معرض خطر قرار دادن
-
زندگی کسی را به خطر انداختن
-
روی خط قرار دادن
-
باز دراز بکش
-
-
-
-
-
-
-
antonyms - متضاد
-
محافظت
-
دفاع
-
نگهبان
-
نگاه داشتن
-
safeguard
حفاظت
-
پناه
-
shield
سپر
-
bulwark
سنگر
-
صرفه جویی
-
صفحه نمایش
-
متوقف کردن
-
barricade
سد
-
جلوگیری کردن
-
پوشش
-
fortify
مستحکم کردن
-
forfend
توهین کردن
-
امن است
-
حد
-
stonewall
دیوار سنگی
-
مسدود کردن
-
fend
دفع کردن
-
حمایت کردن
-
obstruct
مانع
-
avert
جلوگیری کند
-
ward
بخش
-
مراقبت از
-
سرپوش گذاشتن
-
give refuge
پناه دادن
-
give sanctuary
حرم بده
-
امن نگه دارید
-
توجه داشتن به