word - لغت

imperil || مخاطره آمیز

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/ɪmˈperəl/

UK :

/ɪmˈperəl/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [imperil] در گوگل

description - توضیح


  • به خطر انداختن چیزی یا کسی


  • چیزی یا کسی را در معرض خطر یا در خطر قرار دادن آسیب یا تخریب قرار دادن


  • بی توجهی به آن فرهنگ و احترام به نظم اجتماعی را در بسیاری از شهرها و شهرهای معاصر به خطر انداخته است.

  • Its neglect has imperilled both the culture and the respect for social order in many contemporary towns and cities.


    اما میل ساده او برای انزوا توسط تعدادی از بازدیدکنندگان به خطر افتاده است.

  • But his simple desire for seclusion is imperilled by a succession of visitors.


    هر گونه کاهش در تعداد بازماندگان، شانس ادامه را به خطر می اندازد.

  • Any diminution in the number of survivors would imperil the chance for continuation.


    هرگونه تعقیب کیفری می تواند عرضه عمومی قریب الوقوع 35 میلیون دلاری شرکت را در معرض خطر قرار دهد.

  • Any criminal prosecution could imperil the company's then-imminent public offering of $ 35 million in stock.


    به تعویق انداختن عمل جراحی زندگی دختر را به خطر می اندازد.

  • Putting off the surgery would imperil the girl's life.


    گرام، الکساندر و بوکانان همگی تشخیص می دهند که ظهور فوربس شانس آنها را برای کسب اعتبار به خطر می اندازد.

  • Gramm, Alexander and Buchanan all recognize that Forbes' rise imperils their own chances to win credibility.


    ناگفته نماند که هرگونه نقض این محدودیت‌های جدید، توافقنامه دسترسی بسیار حساس را به خطر می‌اندازد.

  • It goes without saying that any infringements of these new restrictions will imperil what is already an extremely sensitive access agreement.


example - مثال

  • To ignore this challenge would be to imperil all law and order.


    نادیده گرفتن این چالش به معنای به خطر انداختن تمام قانون و نظم است.

  • A police raid would imperil the lives of the hostages.


    حمله پلیس جان گروگان ها را به خطر می اندازد.

  • Withdrawing the medical team would imperil the effort to control the spread of malaria.


    خروج تیم پزشکی تلاش برای کنترل شیوع مالاریا را به خطر می اندازد.

synonyms - مترادف

  • endanger


    به خطر انداختن

  • jeopardiseUK


    خطر انگلستان

  • jeopardizeUS


    ایالات متحده را به خطر می اندازد


  • خطر

  • hazard


    در معرض گذاشتن

  • peril


    تهدید کند


  • ماجرا


  • به خطر افتادن


  • تهدید

  • compromise


    ریسک

  • jeopard


    شانس. فرصت

  • menace


    خسارت


  • صدمه


  • زخمی کردن

  • jeopardy


    قمار با


  • مضر باشد برای

  • harm


    آسیب پذیر بگذارد

  • injure


    صدمه زدن به

  • gamble with


    تهدیدی برای

  • be detrimental to


    خطری برای


  • در معرض خطر قرار دادن


  • زندگی کسی را به خطر انداختن


  • روی خط قرار دادن

  • put in jeopardy


    باز دراز بکش

  • do harm to





  • put someone's life on the line




antonyms - متضاد


  • محافظت


  • دفاع


  • نگهبان


  • نگاه داشتن

  • safeguard


    حفاظت


  • پناه

  • shield


    سپر

  • bulwark


    سنگر


  • صرفه جویی


  • صفحه نمایش


  • متوقف کردن

  • barricade


    سد


  • جلوگیری کردن


  • پوشش

  • fortify


    مستحکم کردن

  • forfend


    توهین کردن


  • امن است


  • حد

  • stonewall


    دیوار سنگی


  • مسدود کردن

  • fend


    دفع کردن


  • حمایت کردن

  • obstruct


    مانع

  • avert


    جلوگیری کند

  • ward


    بخش


  • مراقبت از


  • سرپوش گذاشتن

  • give refuge


    پناه دادن

  • give sanctuary


    حرم بده


  • امن نگه دارید


  • توجه داشتن به