word - لغت

improvise || بداهه

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/ˈɪmprəvaɪz/

UK :

/ˈɪmprəvaɪz/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improvise] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • There isn't much equipment. We're going to have to improvise.


    تجهیزات زیادی وجود ندارد ما باید بداهه بسازیم.

  • We improvised some shelves out of planks of wood and bricks.


    چند قفسه را از تخته های چوب و آجر بداهه ساختیم.

  • We hastily improvised a screen out of an old blanket.


    ما با عجله یک صفحه نمایش از یک پتوی قدیمی بداهه ساختیم.


  • شما می توانید به سرعت یک سپر برای محافظت از بازوی خود بسازید.

  • ‘It'll be ready some time next week I expect,’ she said improvising.


    او با بداهه‌گویی گفت: «انتظار دارم هفته آینده آماده خواهد شد.»

  • He improvised on the melody.


    او بر روی ملودی بداهه نواخت.

  • an improvised speech


    یک سخنرانی بداهه

  • I hadn't prepared a speech so I suddenly had to improvise.


    من سخنرانی آماده نکرده بودم که ناگهان مجبور شدم بداهه بگویم.

  • We improvised a mattress from a pile of blankets.


    از روی انبوهی از پتوها، تشکی را بداهه ساختیم.


  • در صحنه های خاصی از نمایشنامه هیچ فیلمنامه ای وجود ندارد و بازیگران فقط بداهه (دیالوگ) می کنند.

  • Hughes encourages young actors to improvise during rehearsals.


    هیوز بازیگران جوان را به بداهه‌پردازی در طول تمرین تشویق می‌کند.

synonyms - مترادف

  • concoct


    سرهم کردن

  • devise


    تدبیر

  • contrive


    اختراع کردن

  • invent


    ايجاد كردن


  • سکه

  • coin


    دکل

  • rig


    بهبود

  • improv


    جرقه

  • spark


    ایده پردازی

  • brainstorm


    بداهه نوازی کردن

  • improvisate


    لجن زدن

  • slapdash


    رویا دیدن


  • ضربه زدن


  • آرایش


  • با هم پرتاب کنید


  • سنگفرش کردن

  • cobble together


    به هم بزن


  • شلاق زدن

  • whip up


    درست کردن


  • هیئت منصفه دکل

  • jury-rig


    دکل کردن

  • rig up


    کنار هم گذاشتن


  • خش خش کردن

  • rustle up


    انجام دادن


  • وصله با هم


  • جمع آوری کنید


  • با عجله آماده کن

  • assemble


    عجولانه درست کن

  • prepare hastily


    تقریبا آماده کنید

  • make hastily



    Warning: Undefined array key 29 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529



  • Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529

antonyms - متضاد


  • طرح

  • devise


    تدبیر


  • از پیش تعیین شده

  • premeditate



    Warning: Undefined array key 3 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589