word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
the state of not being able to exist or work with another person or thing because of basic differences
حالت عدم امکان وجود یا کار با شخص یا چیز دیگری به دلیل تفاوت های اساسی
-
the fact that two things are so different that they cannot both happen be correct or be accepted at the same time
این واقعیت که دو چیز آنقدر متفاوت هستند که نمی توانند همزمان اتفاق بیفتند، درست باشند یا پذیرفته شوند
-
این که دو قطعه تجهیزات، نرم افزار و ... نمی توانند با هم کار کنند
-
the fact that two people are not able to work well together or that a person cannot work well within a company
این واقعیت که دو نفر نمی توانند به خوبی با هم کار کنند، یا اینکه یک فرد نمی تواند در یک شرکت خوب کار کند
example - مثال
-
One of the main barriers to increasing women's participation in politics is the ‘perceived incompatibility with family life’.
یکی از موانع اصلی افزایش مشارکت زنان در سیاست «ناسازگاری درک شده با زندگی خانوادگی» است.
-
ناسازگاری بین نگرانی های محلی و جهانی
-
ناسازگاری های فرهنگی هنوز بین دو ملت فراوان است.
-
عملکرد ضعیف و ناسازگاری سیستم عامل با سایر سخت افزارها
-
ناسازگاری های ژنتیکی بین گونه ها
-
مشکل ناسازگاری باعث می شود که این دو نرم افزار با هم استفاده نشوند.
-
آنها به دلیل ناسازگاری اساسی، قرار ملاقات را متوقف کردند.
-
در طراحی، به نظر می رسد یک ناسازگاری ذاتی بین سرعت و دوام وجود دارد.
-
نگاه دقیق تر به این طرح ها ناسازگاری کامل آنها را با نگرانی های زیست محیطی نشان می دهد.
-
جدی ترین مشکل ناسازگاری با درایوهای موجود است.
-
ناسازگاری بین این دو نرم افزار مانع از استفاده آنها با هم می شود.
-
برای جلوگیری از ناسازگاری، حتماً محصولات دارای گواهی را خریداری کنید.
-
در اینجا برخی از علائم هشدار دهنده ناسازگاری وجود دارد که شرکت ها در طول مصاحبه به دنبال آن هستند.
-
مشکلات ناشی از ناسازگاری ادراک شده بین اعضای تیم
synonyms - مترادف
-
inconsistency
ناسازگاری
-
تعارض
-
incongruity
ناهماهنگی
-
illogicality
غیر منطقی بودن
-
variance
واریانس
-
animosity
خصومت
-
antagonism
تضاد
-
disagreement
اختلاف نظر
-
discordance
اختلاف
-
discrepancy
مخالفت
-
ناهمگونی
-
disparateness
آشتی ناپذیری
-
irreconcilability
نامناسب بودن
-
uncongeniality
نابرابری
-
disparity
تفاوت
-
عدم شباهت
-
dissimilarity
واگرایی
-
divergence
تناقض
-
contradiction
بی شباهت
-
unlikeness
فرق - تمیز - تشخیص
-
عدم تشابه
-
عدم تطابق
-
dissimilitude
برخورد
-
mismatch
تغییر
-
clash
تنوع
-
incongruousness
انحراف
-
-
diverseness
-
-
divergency
-
deviation
antonyms - متضاد
-
consistency
ثبات
-
توافق
-
harmony
هارمونی
-
صلح
-
similarity
شباهت
-
sameness
یکسانی
-
accord
یکنواختی
-
likeness
هماهنگی
-
alikeness
مقایسه
-
uniformity
مطابقت
-
concord
برابری
-
resemblance
مکاتبات
-
concordance
مشابهت
-
analogy
تشبیه
-
conformity
ظاهر
-
equality
تعادل
-
correspondence
مناسب بودن
-
analogousness
دوستی
-
similitude
درك كردن
-
congruity
انجمن
-
parity
همصدا
-
semblance
وحدت
-
-
evenness
-
identicalness
-
appropriateness
-
-
-
-
unison
-
unity