word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
definitely true and impossible to be proved false
قطعا درست است و اثبات نادرست آن غیرممکن است
-
به دلیل اینکه آشکارا درست است نمی توان شک کرد
-
شک کردن غیرممکن است زیرا آشکارا درست است
-
Although this has been argued over for fifty years, the size of this ancient catastrophe now seems incontrovertible.
اگرچه پنجاه سال است که درباره این موضوع بحث شده است، اما اندازه این فاجعه باستانی اکنون غیرقابل انکار به نظر می رسد.
-
The case for following the Western example of reducing the costly standing army by building a reserve of trained men became incontrovertible.
مورد پیروی از نمونه غربی برای کاهش ارتش دائمی پرهزینه با ایجاد ذخیره ای از مردان آموزش دیده غیر قابل انکار شد.
-
The evidence that the television arrangements were bungled is incontrovertible.
شواهدی مبنی بر اینکه ترتیبات تلویزیونی به هم ریخته است غیرقابل انکار است.
-
زیرا این واقعیت بود، به همان اندازه که بادوام و حیاتی بود، به همان اندازه غیرقابل انکار و غیرقابل درک بود.
-
If the hearings uncover some incontrovertible evidence of corruption he could look like a defender of the indefensible.
اگر در جلسات دادگاه شواهد غیرقابل انکار فساد آشکار شود، او می تواند مانند یک مدافع غیرقابل دفاع به نظر برسد.
-
این به دور از شواهد غیرقابل انکار بود که گلوریا پیشنهاد کرده بود و نیل تایید کرده بود.
-
شواهد غیرقابل انکاری وجود دارد که نشان می دهد والنبرگ در سال 1947 نمرده است.
-
That Husameddin, perhaps unluckily, has wholly misrepresented Ibn Hajar is incontrovertible, however.
با این حال، اینکه حسین الدین، شاید از بخت بد، به طور کامل ابن حجر را نادرست معرفی کرده است، قابل انکار نیست.
-
این غیرقابل انکار است که فرونشست طولانی مدت در بسیاری از جزیره های مرجانی اقیانوسی وجود داشته است.
example - مثال
-
incontrovertible evidence/proof
شواهد / شواهد غیر قابل انکار
-
The facts were incontrovertible.
حقایق غیرقابل انکار بود.
-
یک استدلال غیرقابل انکار به نفع تغییرات وجود دارد.
-
incontrovertible proof/evidence
دلیل/شواهد غیر قابل انکار
-
Her logic is utterly incontrovertible.
منطق او کاملاً غیرقابل انکار است.
-
incontrovertible proof
اثبات غیرقابل انکار
synonyms - مترادف
-
مسلم - قطعی
-
indisputable
بی چون و چرا
-
مطمئن
-
irrefutable
غیر قابل انکار
-
مثبت
-
undeniable
غیر قابل تردید
-
unquestionable
غیر قابل اعتراض
-
incontestable
غیر قابل بحث
-
indubitable
تعیین کننده
-
undebatable
قطعی
-
decisive
ثابت شده است
-
definite
بدون ابهام
-
definitive
غیر قابل اشتباه
-
proven
بدون شک
-
unambiguous
فراتر از سوال
-
unequivocal
روشن
-
unmistakable
صریح
-
واضح
-
جلگه
-
سرراست
-
clear-cut
شفاف
-
conclusive
غیر قابل استدلال
-
قابل اثبات
-
plain
نمایشی
-
straightforward
ایجاد
-
transparent
مشهود
-
unarguable
-
demonstrable
-
demonstrative
-
established
-
evident
antonyms - متضاد
-
questionable
سوال برانگیز
-
answerable
پاسخگو
-
arguable
قابل بحث
-
contradictable
متناقض
-
controvertible
مشکوک
-
debatable
مورد بحث
-
disputable
قابل مذاکره
-
doubtable
مشکل ساز
-
moot
قابل انکار
-
negotiable
تغییر پذیر
-
problematic
نا معلوم
-
problematical
متغیر
-
refutable
باز کن
-
changeable
بی قرار
-
uncertain
بحث برانگیز
-
حل نشده
-
doubtful
قابل رقابت
-
تصمیم نگرفتم
-
unsettled
مناقشه برانگیز
-
مورد مناقشه قرار گرفت
-
unresolved
مضطرب
-
contestable
نامشخص
-
undecided
بی نتیجه
-
contentious
برای بحث باز است
-
disputed
باز به سوال
-
vexed
-
-
undetermined
-
unconcluded
-
-