word - لغت

individually || به طور جداگانه

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

/ˌɪndɪˈvɪdʒuəli/

UK :

/ˌɪndɪˈvɪdʒuəli/

US :

family - خانواده

individual
شخصی
individuality
فردیت
individualized
فردی شده
individualize
فردی کردن

google image

نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [individually] در گوگل

description - توضیح

  • separately, not together in a group


    به طور جداگانه، نه با هم در یک گروه

  • separately


    بصورت جداگانه


  • به روشی متفاوت و معمولاً اصلی

  • Wrap cupcakes individually in plastic wrap.


    کاپ کیک ها را به صورت جداگانه در پلاستیک بپیچید.

example - مثال

  • individually wrapped chocolates


    شکلات های بسته بندی شده جداگانه

  • The manager spoke to them all individually.


    مدیر با همه آنها جداگانه صحبت کرد.

  • The hotel has 100 individually designed bedrooms.


    این هتل دارای 100 اتاق خواب با طراحی جداگانه است.

  • Individually, students have little power but collectively they can be more influential.


    دانش آموزان به صورت فردی قدرت کمی دارند، اما در مجموع می توانند تأثیرگذارتر باشند.

  • The children will first sing individually and then as a group.


    بچه ها ابتدا به صورت انفرادی و سپس به صورت گروهی می خوانند.

synonyms - مترادف

  • independently


    به طور مستقل


  • تنها

  • separately


    بصورت جداگانه

  • singly


    به تنهایی


  • شخصا

  • seriatim


    سریاتیم

  • exclusively


    منحصرا

  • discretely


    بطور گسسته

  • restrictedly


    به صورت محدود

  • by oneself


    توسط خود


  • بدون کمک


  • به روش خودت

  • solely


    صرفا


  • جدا از هم


  • توسط خودتان


  • بدون کمک دیگری

  • on one's own


    به صورت فردی

  • individualistically


    مجزا

  • distinctly


    به طور ناهمگون

  • disjointly


    به طور مستقیم


  • به صورت خصوصی

  • privately


    به ترتیب

  • severally


    متفاوت


  • غیر مرتبط

  • unconnectedly


    نه با هم


  • برای خود

  • for oneself


    به صورت حضوری


  • به سهم خود


  • unaided


  • unassisted


antonyms - متضاد


  • با یکدیگر

  • jointly


    به طور مشترک

  • collectively


    به صورت جمعی

  • en masse


    به صورت دسته جمعی


  • به عنوان یک گروه


  • به عنوان یکی

  • simultaneously


    همزمان


  • همه با هم

  • unitedly


    به صورت متحد

  • accompanied


    همراه

  • dependently


    وابسته


  • در یک گروه


  • در مجموع

  • aggregately


    ترکیب شده

  • combined


    متقابلا

  • altogether


    به طور همزمان

  • mutually


    در کنسرت

  • conjointly


    کمک کرد


  • به طور کلی

  • assisted


    به طرز نزدیک


  • در امتداد


  • به صورت ترکیبی


  • به صورت تعاونی

  • combinedly


    معمولا

  • cooperatively


    به صورت تجمعی

  • commonly


    با

  • compositely


    به طور هماهنگ

  • cumulatively


    جمع آوری شده


  • concertedly


  • collectedly