word - لغت

induces || القا می کند

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ɪnˈdjuːs

UK :

ɪnˈduːs

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [induces] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • They induced her to take the job by promising editorial freedom.


    آنها با وعده آزادی ویراستاری او را وادار کردند که این کار را بپذیرد.

  • Nothing could induce me (= I definitely cannot be persuaded) to climb a mountain/ride a bike.


    هیچ چیز نمی تواند مرا (= قطعا نمی توانم متقاعد کرد) به بالا رفتن از کوه/دوچرخه سواری وادار کند.

  • Pills for seasickness often induce drowsiness.


    قرص های مخصوص دریازدگی اغلب باعث خواب آلودگی می شوند.

  • In this hospital twins are often induced.


    در این بیمارستان اغلب دوقلوها القا می شوند.

  • They induced her to take the job by offering her a bonus.


    آنها با پیشنهاد پاداش به او، او را وادار کردند که این کار را بپذیرد.

  • If you want me to stay you’re going to have to offer me some inducement.


    اگر می‌خواهید من بمانم، باید انگیزه‌ای به من بدهید.

  • The aim of advertising is to induce brand loyalty.


    هدف از تبلیغات القای وفاداری به برند است.

  • Salesmen may make untrue statements to try to induce you to buy the product.


    فروشندگان ممکن است اظهارات نادرستی داشته باشند تا شما را به خرید محصول ترغیب کنند.

synonyms - مترادف

  • results


    نتایج

  • ends in


    به پایان می رسد در

  • culminates in


    به اوج می رسد

  • involves


    شامل می شود

  • leads to


    منجر به

  • prompts


    درخواست می کند

  • elicits


    را بر می انگیزد

  • precipitates


    رسوب می کند

  • triggers


    باعث می شود

  • sparks off


    جرقه می زند

  • provokes


    تحریک می کند

  • causes


    علل

  • brings about


    به ارمغان می آورد

  • occasions


    مناسبت ها

  • effects


    اثرات

  • brings to pass


    به وقوع می پیوندد

  • contributes to


    کمک می کند

  • gives rise to


    ایجاد می کند

  • creates


    تولید می کند

  • produces


    مقدار

  • amounts to


    درایوها

  • drives


    اثر می گذارد

  • effectuates


    به پایان می رسد

  • engenders


    تاثیر می گذارد

  • finishes in


    آغاز می کند

  • generates


    طلسم ها

  • affects


  • incites


  • initiates


  • instigates


  • spells


antonyms - متضاد

  • starts with


    شروع می شود با

  • begins with


    شروع با

  • commences with


    آغاز می شود با

  • precedes with


    مقدم بر