word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
متقاعد کردن کسی برای انجام کاری
-
باعث اتفاقی شدن
-
استفاده از دارو برای شروع زایمان زن باردار
-
متقاعد کردن کسی برای انجام کاری، یا ایجاد چیزی
-
اگر پزشکان زایمان را القا کنند، باعث می شوند نوزاد قبل از زمان طبیعی خود به دنیا بیاید.
-
کاری کردن یا متقاعد کردن کسی برای انجام کاری
example - مثال
-
آنها با وعده آزادی ویراستاری او را وادار کردند که این کار را بپذیرد.
-
هیچ چیز نمی تواند مرا (= قطعا نمی توانم متقاعد کرد) به بالا رفتن از کوه/دوچرخه سواری وادار کند.
-
قرص های مخصوص دریازدگی اغلب باعث خواب آلودگی می شوند.
-
در این بیمارستان اغلب دوقلوها القا می شوند.
-
آنها با پیشنهاد پاداش به او، او را وادار کردند که این کار را بپذیرد.
-
اگر میخواهید من بمانم، باید انگیزهای به من بدهید.
-
هدف از تبلیغات القای وفاداری به برند است.
-
فروشندگان ممکن است اظهارات نادرستی داشته باشند تا شما را به خرید محصول ترغیب کنند.
synonyms - مترادف
-
results
نتایج
-
ends in
به پایان می رسد در
-
culminates in
به اوج می رسد
-
involves
شامل می شود
-
leads to
منجر به
-
prompts
درخواست می کند
-
elicits
را بر می انگیزد
-
precipitates
رسوب می کند
-
triggers
باعث می شود
-
sparks off
جرقه می زند
-
provokes
تحریک می کند
-
causes
علل
-
brings about
به ارمغان می آورد
-
occasions
مناسبت ها
-
effects
اثرات
-
به وقوع می پیوندد
-
contributes to
کمک می کند
-
ایجاد می کند
-
creates
تولید می کند
-
produces
مقدار
-
amounts to
درایوها
-
drives
اثر می گذارد
-
effectuates
به پایان می رسد
-
engenders
تاثیر می گذارد
-
finishes in
آغاز می کند
-
generates
طلسم ها
-
affects
-
incites
-
initiates
-
instigates
-
spells