word - لغت

instruments || سازها

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ˈɪn.strə.mənt

UK :

ˈɪn.strə.mənt

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [instruments] در گوگل

description - توضیح

example - مثال


  • کدام ساز را می نوازی؟

  • surgical instruments


    وسایل جراحی

  • instruments of torture


    ابزار شکنجه

  • The man's injuries had obviously been caused by a blunt instrument.


    بدیهی است که جراحات این مرد ناشی از یک ابزار کند بوده است.


  • پانل ابزار

  • The lightning had damaged the plane's instruments, and they weren't giving any readings.


    رعد و برق به ابزار هواپیما آسیب رسانده بود و آنها هیچ قرائتی نمی دادند.

  • He saw the theatre as an instrument of change - a way of forcing people to consider social and political issues.


    او تئاتر را ابزاری برای تغییر می دانست - راهی برای وادار کردن مردم به در نظر گرفتن مسائل اجتماعی و سیاسی.

  • They trade in the debt instruments of developing countries.


    آنها با ابزارهای بدهی کشورهای در حال توسعه تجارت می کنند.


  • ابزارهای مالی پیچیده تر

  • He plays saxophone, trumpet, and several other instruments.


    او ساکسیفون، ترومپت و چندین ساز دیگر می نوازد.

  • Fixed-income instruments include bonds, Treasury bills, and notes.


    ابزارهای با درآمد ثابت عبارتند از اوراق قرضه، اسناد خزانه، و اسکناس.

  • This will still leave sufficient funds in low-risk instruments such as the debt market.


    این امر همچنان وجوه کافی را در ابزارهای کم ریسک مانند بازار بدهی باقی می‌گذارد.

  • Hedging instruments such as futures contracts are priced in dollars.


    ابزارهای پوشش ریسک مانند قراردادهای آتی به دلار قیمت گذاری می شوند.

  • The first optical instruments were telescopes.


    اولین ابزارهای نوری تلسکوپ ها بودند.

  • flight instruments


    ابزار پرواز


  • ابزار اصلی تغییر، کارت اعتباری بانکی بود.

  • This is a legal instrument and both claims will have to be decided by the English High Court.


    این یک ابزار قانونی است و هر دو ادعا باید توسط دادگاه عالی انگلیس تصمیم گیری شود.

synonyms - مترادف


  • دنده


  • تجهیزات

  • apparatus


    دستگاه

  • paraphernalia


    لوازم جانبی

  • tackle


    برخورد با

  • kit


    کیت


  • چیز

  • trappings


    تله

  • tools


    ابزار

  • accoutrementsUK


    لوازم جانبی انگلستان

  • rig


    دکل

  • hardware


    سخت افزار

  • implements


    اجرا می کند

  • materials


    مواد

  • things


    چیزها

  • appurtenances


    متعلقات


  • ساخت و ساز

  • contraption


    acoutermentsUS

  • equipage


    ظروف


  • رگالیا

  • accoutermentsUS


    مانع

  • utensils


    تجهیزات جانبی

  • materiel


    لوازم خانگی

  • regalia


    تدارکات

  • impedimenta


    ابزارآلات

  • accessories


    گجت ها

  • appliances


    گابین ها

  • supplies


  • gadgetry


  • gadgets


  • gubbins


antonyms - متضاد


  • کل

  • aggregate


    تجمیع

  • composite


    کامپوزیت

  • aggregation


    تجمع

  • entirety


    تمامیت


  • جمع

  • assemblage


    مجموعه

  • conglomerate


    گروه تولیدی

  • conglomeration


    کنگلومرا

  • ensemble


    گروه

  • gross


    ناخالص

  • integral


    انتگرال

  • sum


    مجموع

  • totality


    کلیت

  • accumulation


    انباشت

  • agglomeration


    تراکم

  • all


    همه

  • bulk


    فله


  • پشته

  • heap


    مقدار زیادی

  • lot


    جرم


  • توده


  • آگلومره

  • agglomerate


    مونتاژ

  • assembly


    پر بودن

  • fullness


    جمع بندی


  • مجموع کل

  • lump


    کارها

  • summation


  • sum total