word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
آهسته و پیوسته بدوید، مخصوصاً به عنوان روشی برای ورزش
-
ضربه زدن یا فشار دادن به چیزی به راحتی به اشتباه
-
دویدن آرام آرام، به ویژه به عنوان روشی برای ورزش انجام می شود
-
ضربه یا فشار سبک که به طور تصادفی انجام می شود
-
برای دویدن با سرعت آهسته و منظم، به ویژه به عنوان نوعی ورزش
-
کمی فشار دادن یا ضربه زدن به کسی یا چیزی، مخصوصاً با بازو
-
به آرامی با تکان های زیاد یا حرکت بالا و پایین به جلو حرکت کنید
-
دویدنی که با سرعت آهسته و منظم انجام می دهید، به خصوص به عنوان نوعی ورزش
-
برای دویدن با سرعت معمولی آهسته، به ویژه به عنوان نوعی ورزش
-
بی اختیاری استرس زمانی رخ می دهد که هنگام سرفه، خنده، خم شدن یا دویدن، خود را خیس کنید.
-
وقتی در واشنگتن زندگی می کردم، هر روز صبح در کنار رودخانه دویدم.
-
خانمی بود که با سگش کنار آب می دوید.
-
کاری که من سعی می کنم در آن موقعیت انجام دهم این است که خفاش را تکان دهم و شروع کنم به دویدن در خط.
-
I accidentally jogged her elbow.
من تصادفاً آرنجش را تکان دادم.
-
او به سرعت دوید و به پرچین ها نزدیک شد و از زمین های باز اجتناب کرد.
-
بنابراین روز دویدن. & من خوشحالم.
-
بسیاری از مردم در غرب این سوال را مطرح کرده اند که چگونه می تواند به بهترین شکل ممکن با دویدن همراه باشد.
-
آیا امروز صبح دویدن داشتی؟
-
کتی و شوهرش هر روز صبح با هم دویدن.
-
او در جاده به سمت من می رفت، در حالی که من به سمت او می رفتم.
example - مثال
-
من هر روز عصر به دویدن می روم.
-
یک نفر آرنج او را تکان داد و باعث شد قهوه اش بریزد.
-
شاید این حروف به تقویت حافظه شما کمک کند.
-
او در محل دوید تا گرم شود.
-
آنها به طور پیوسته از تپه دویدند.
-
او به سمت دریاچه دوید.
-
او معمولاً در اطراف پارک محلی خود می دود.
-
شما برای حفظ تناسب چکار میکنید؟ من می آیم و شنا می کنم.
-
او با سرعت بسیار سریع راه می رفت و من مجبور شدم برای عقب نشینی از او دویدن دویدن.
-
مردی با عجله از کنار او رد شد و آرنج او را تکان داد و باعث شد کیف را رها کند.
-
اسب و گاری از مسیر ناهموار به سمت مزرعه دویدند.
-
وقتی پشت کامیون می دویدیم، بیشتر و بیشتر ناراحت می شدیم.
-
من در تمام هفته ورزش زیادی انجام نداده ام، بنابراین فکر می کنم امروز صبح برای دویدن بروم.
-
بیل هر روز صبح قبل از صبحانه 30 دقیقه می دود.
-
فکر می کنم برای دویدن بیرون می روم.
-
پارک مملو از دوندهها، دوچرخهسواران و اسکیتبازان بود.
-
رئیس جمهور چندین بار در هفته به دویدن می رود.
synonyms - مترادف
-
اجرا کن
-
dash
خط تیره
-
sprint
دوی سرعت
-
trot
یورتمه سواری
-
scamper
کلاهبردار
-
gallop
تاختن
-
lope
لوپ
-
سفر
-
canter
کانتر
-
jogtrot
دویدن
-
dogtrot
سگ سگ
-
amble
بالا رفتن
-
سرعت
-
به آرامی بدوید
-
go jogging
برو آهسته دویدن
-
نژاد
-
scurry
پرواز
-
پیچ
-
bolt
هجوم بردن
-
عجله کن
-
شلیک
-
hasten
اشک
-
قاتل
-
hurry
اسکات
-
زیپ
-
scuttle
حرفه
-
scoot
تند زدن
-
zip
بزرگنمایی
-
Warning: Undefined array key 28 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
hurtle
Warning: Undefined array key 29 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
zoom
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
antonyms - متضاد
-
repress
سرکوب کردن
-
dawdle
جست و خیز کردن
-
راه رفتن
-
آهسته. تدریجی
-
discourage
دلسرد کردن
-
dissuade
منصرف کردن
-
crawl
خزیدن
-
اقامت کردن
-
صبر کن
-
creep
بهم زدن
-
poke
قدم زدن
-
stroll
صورت
-
بالا رفتن
-
amble
سونگر
-
saunter
پر کردن
-
سوء تفاهم
-
misunderstand
کشیدن
-
مکث
-
halt
متوقف کردن
-
ساشای
-
sashay
عقب مانده
-
retard
کند کردن
-
decelerate
ترمز
-
brake
تاخیر انداختن
-
به تعویق انداختن
-
مانع شود
-
procrastinate
باقی مانده
-
hinder
غرفه
-
بررسی
-
stall
Warning: Undefined array key 29 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589
-
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589