word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
توجیه
غیر قابل توجیه
تعدیل شده
غیر موجه
---
---
google image
description - توضیح
-
actions, reactions, decisions etc that are justifiable are acceptable because they are done for good reasons
کنشها، واکنشها، تصمیمها و غیره که قابل توجیه هستند، قابل قبول هستند، زیرا به دلایل خوبی انجام میشوند
-
اگر چیزی قابل توجیه است، دلیل موجهی برای آن وجود دارد
-
می تواند توضیح داده شود یا معقول نشان داده شود. قابل درک
-
رید گفت که افزایش مالیات نه تنها قابل توجیه است، بلکه اجتناب ناپذیر است.
-
Is football a justifiable expense when the college cannot afford enough English classes to meet students' needs?
آیا فوتبال هزینه ای قابل توجیه است که کالج نمی تواند کلاس های انگلیسی کافی برای رفع نیازهای دانش آموزان را تامین کند؟
-
آیا خشونت می تواند یک روش اعتراضی موجه باشد؟
example - مثال
-
او به موفقیتهای پسرش افتخار میکرد.
-
این قاعده به دلایل ایمنی قابل توجیه است.
-
ما این اقدام را قابل توجیه می دانیم.
-
پرداخت دستمزد پایین دیگر قابل توجیه نیست.
-
هیچ دلیل موجهی برای فرستادن او به زندان وجود نداشت.
-
ما باید به نگرانی های قابل توجیه محیط بانان رسیدگی کنیم.
-
اقدامات او در این شرایط کاملاً قابل توجیه بود.
-
The jury decided that the shooting was justifiable because Rogers thought his own life was in danger.
هیئت منصفه به این نتیجه رسید که تیراندازی قابل توجیه است زیرا راجرز فکر می کرد که جان خودش در خطر است.
-
والدین او به طور موجهی به دستاوردهای او افتخار می کردند.
synonyms - مترادف
-
معقول
-
defensible
قابل دفاع
-
صدا
-
tenable
قابل تحمل
-
sensible
منطقی
-
logical
قابل پشتیبانی
-
supportable
معتبر
-
valid
محتمل
-
plausible
تعدیل شده
-
justified
قابل قبول
-
acceptable
پایدار
-
sustainable
فقط
-
مشروع
-
defendable
قابل درک
-
قابل نگهداری
-
understandable
مجاز
-
maintainable
درست
-
allowable
قابل بخشش
-
تضمین شده است
-
excusable
نمایشگاه
-
warranted
مناسب
-
قابل گذشت
-
permissible
قابل اثبات
-
pardonable
برحق
-
admissible
قابل ضمانت
-
-
condonable
-
forgivable
-
vindicable
-
rightful
-
warrantable
antonyms - متضاد
-
indefensible
غیر قابل دفاع
-
unjustifiable
غیر قابل توجیه
-
unreasonable
غیر منطقی
-
arbitrary
دلخواه
-
insupportable
غیر قابل پشتیبانی
-
unsustainable
ناپایدار
-
untenable
ناموجه
-
unwarranted
دمدمی مزاج
-
capricious
غیر مجاز
-
نامشروع
-
illegitimate
غیر محتمل
-
improbable
بی اعتبار
-
inexcusable
ممنوع است
-
invalid
غیر قابل قبول
-
prohibited
غیر قانونی
-
unacceptable
بعید
-
unlawful
نامناسب
-
اشتباه
-
unsuitable
متغیر
-
بی ثبات
-
نابخشودنی
-
fickle
غیر قابل پیش بینی
-
mercurial
تکانشی
-
unforgivable
ناسازگار
-
unpredictable
غیرقابل توجیه
-
impulsive
-
inconsistent
-
inexpiable
-
erratic
-
unwarrantable
-
inconstant