word - لغت

justifiable || قابل توجیه

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˌdʒʌstɪˈfaɪəbl/

UK :

/ˌdʒʌstɪˈfaɪəbl/

US :

family - خانواده

justification
توجیه
unjustifiable
غیر قابل توجیه
justified
تعدیل شده
unjustified
غیر موجه
justify
---
unjustifiably
---

google image

نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [justifiable] در گوگل

description - توضیح

  • actions, reactions, decisions etc that are justifiable are acceptable because they are done for good reasons


    کنش‌ها، واکنش‌ها، تصمیم‌ها و غیره که قابل توجیه هستند، قابل قبول هستند، زیرا به دلایل خوبی انجام می‌شوند

  • If something is justifiable, there is a good reason for it


    اگر چیزی قابل توجیه است، دلیل موجهی برای آن وجود دارد

  • able to be explained or shown to be reasonable; understandable


    می تواند توضیح داده شود یا معقول نشان داده شود. قابل درک

  • Reed said the tax increases were not only justifiable, but unavoidable.


    رید گفت که افزایش مالیات نه تنها قابل توجیه است، بلکه اجتناب ناپذیر است.

  • Is football a justifiable expense when the college cannot afford enough English classes to meet students' needs?


    آیا فوتبال هزینه ای قابل توجیه است که کالج نمی تواند کلاس های انگلیسی کافی برای رفع نیازهای دانش آموزان را تامین کند؟

  • Can violence ever be a justifiable method of protest?


    آیا خشونت می تواند یک روش اعتراضی موجه باشد؟

example - مثال

  • She took a justifiable pride in her son's achievements.


    او به موفقیت‌های پسرش افتخار می‌کرد.

  • The rule is justifiable on safety grounds.


    این قاعده به دلایل ایمنی قابل توجیه است.

  • We consider this action justifiable.


    ما این اقدام را قابل توجیه می دانیم.

  • Paying low wages is no longer justifiable.


    پرداخت دستمزد پایین دیگر قابل توجیه نیست.

  • There were no justifiable grounds for sending him to prison.


    هیچ دلیل موجهی برای فرستادن او به زندان وجود نداشت.

  • We need to address the justifiable concerns of the environmentalists.


    ما باید به نگرانی های قابل توجیه محیط بانان رسیدگی کنیم.

  • Her actions were quite justifiable in the circumstances.


    اقدامات او در این شرایط کاملاً قابل توجیه بود.

  • The jury decided that the shooting was justifiable because Rogers thought his own life was in danger.


    هیئت منصفه به این نتیجه رسید که تیراندازی قابل توجیه است زیرا راجرز فکر می کرد که جان خودش در خطر است.

  • His parents were justifiably proud of his achievements.


    والدین او به طور موجهی به دستاوردهای او افتخار می کردند.

synonyms - مترادف


  • معقول

  • defensible


    قابل دفاع


  • صدا

  • tenable


    قابل تحمل

  • sensible


    منطقی

  • logical


    قابل پشتیبانی

  • supportable


    معتبر

  • valid


    محتمل

  • plausible


    تعدیل شده

  • justified


    قابل قبول

  • acceptable


    پایدار

  • sustainable


    فقط


  • مشروع

  • defendable


    قابل درک


  • قابل نگهداری

  • understandable


    مجاز

  • maintainable


    درست

  • allowable


    قابل بخشش


  • تضمین شده است

  • excusable


    نمایشگاه

  • warranted


    مناسب


  • قابل گذشت

  • permissible


    قابل اثبات

  • pardonable


    برحق

  • admissible


    قابل ضمانت


  • condonable


  • forgivable


  • vindicable


  • rightful


  • warrantable


antonyms - متضاد

  • indefensible


    غیر قابل دفاع

  • unjustifiable


    غیر قابل توجیه

  • unreasonable


    غیر منطقی

  • arbitrary


    دلخواه

  • insupportable


    غیر قابل پشتیبانی

  • unsustainable


    ناپایدار

  • untenable


    ناموجه

  • unwarranted


    دمدمی مزاج

  • capricious


    غیر مجاز


  • نامشروع

  • illegitimate


    غیر محتمل

  • improbable


    بی اعتبار

  • inexcusable


    ممنوع است

  • invalid


    غیر قابل قبول

  • prohibited


    غیر قانونی

  • unacceptable


    بعید

  • unlawful


    نامناسب


  • اشتباه

  • unsuitable


    متغیر


  • بی ثبات


  • نابخشودنی

  • fickle


    غیر قابل پیش بینی

  • mercurial


    تکانشی

  • unforgivable


    ناسازگار

  • unpredictable


    غیرقابل توجیه

  • impulsive


  • inconsistent


  • inexpiable


  • erratic


  • unwarrantable


  • inconstant