word - لغت

laughing || خندیدن

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈlɑːfɪŋ/

UK :

/ˈlæfɪŋ/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [laughing] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • his laughing blue eyes


    چشمان آبی خندان او

  • laughing faces


    چهره های خندان

  • I nearly died laughing when she said that.


    وقتی او این را گفت نزدیک بود از خنده بمیرم.

  • They laughed at her jokes.


    آنها به شوخی های او خندیدند.

  • I couldn't stop laughing.


    نمی توانستم جلوی خنده ام را بگیرم.

  • I said he'd have to give a talk and he laughed nervously.


    گفتم باید صحبت کند و عصبی خندید.

  • She's so funny - she really makes me laugh.


    او خیلی بامزه است - او واقعاً مرا می خنداند.


  • بسیار نادر است که کتابی آنقدر خوب باشد که واقعاً با صدای بلند بخندید.

  • It was so funny I burst out laughing (= laughed suddenly and loudly).


    خیلی خنده دار بود از خنده ترکیدم (= ناگهان و بلند خندیدم).

  • I laughed till I cried.


    خندیدم تا اینکه گریه کردم

synonyms - مترادف

  • laughter


    خنده

  • chuckling


    خندیدن

  • chortling


    چرت زدن

  • giggling


    غوغا کردن

  • guffawing


    شلیک کردن

  • hooting


    هیستریک

  • hysterics


    شادی

  • hilarity


    زوزه کشیدن

  • howling


    تیتر زدن

  • tittering


    گاف


  • غرش

  • guffaw


    خنده شکمی

  • roar


    چرتله

  • belly laugh


    دزدگیر

  • giggle


    نیشخند

  • chortle


    غلغله کردن

  • snigger


    cachinnation

  • snicker


    داغ کردن

  • chuckle


    گریه کن

  • cackle


    پوست کندن

  • cachinnation


    خنده بلند

  • hoot


    خنده عمیق

  • shriek


    خنده از ته دل

  • howl


    باد

  • peal


    صدای خنده


  • فریاد خنده


  • hearty laugh


  • gale


  • peal of laughter


  • shriek of laughter


antonyms - متضاد

  • boring


    حوصله سر بر

  • tiring


    خسته کننده