liberated
liberated - آزاد شد
adjective - صفت
UK :
US :
free to behave in the way you want and not restricted by traditional rules of social and sexual behaviour
آزاد باشید تا هر طور که می خواهید رفتار کنید و با قوانین سنتی رفتار اجتماعی و جنسی محدود نشده باشید
از زندان یا مکانی که در آن نگهداری شده اید آزاد شده است
مکان آزاد شده جایی است که به مردم آن آزادی داده شده است
دیگر هیچ محدودیت یا کنترلی ندارد
پیروی نکردن از شیوه های سنتی رفتار یا ایده های قدیمی
او کارهای زیادی در آنجا انجام داد. او دوستانی پیدا کرد او احساس رهایی می کرد و از خود لذت می برد.
او در مناطق آزاد شده گشت و گذار کرده بود و تلاش می کرد کشاورزی را دوباره از سر بگیرد.
این گشودگی به آرزوی رهایی یافته در فیلم هایی که جعبه ها تولید می کنند قطع شده است.
این اشتباه است که بگوییم زنان نیرویی آزاد شده برای رهایی زنان در هواویری هستند.
And she was Rabelaisian, rather surprising liberated fun.
و او رابلیسی بود، و نه غافلگیر کننده، سرگرم کننده آزاد.
زندگی آزادانه آنها نمی توانست در حومه های کودک محور ادامه یابد.
او کاملاً راضی بود و زن آزاد شده را موجودی می دانست که باید مورد ترحم قرار گیرد.
چه کسی می تواند زن آزاد شده را به خاطر عدم رضایت به بردگی سرزنش کند؟
یک زن آزاد شده
هفت زندانی آزاد شده توسط مردم آمریکا به عنوان قهرمانان مورد استقبال قرار گرفتند.
این هنگ عمدتاً از بردگان تازه آزاد شده تشکیل شده بود.
The footage was taken at a liberated concentration camp.
این فیلم در یک اردوگاه کار اجباری آزاد شده گرفته شده است.
او معتقد بود که کشورهای تازه آزاد شده باید به هم بچسبند.
دیگر مقید به برنامه سخت تمرین و مسابقه نبود، او احساس رهایی می کرد.
وقتی می رقصم احساس رهایی می کنم، انگار بار سنگینی را پشت سر گذاشته ام.
او به جای بچه دار شدن، پیشرفت شغلی را انتخاب کرده است - آیا این او را به یک زن آزاد تبدیل می کند؟
اسکاندیناوی دارای برخی از آزادترین و بردبارترین کشورهای اروپایی است.
enlightened
روشن شده
freethinking
آزاد اندیشی
نوین
open-minded
روشنفکر
progressive
ترقی خواه
unconventional
غیر متعارف
unenlightened
ناروشن